#آهو_مرشدی
#طلا
#پارت_118
_مالک!
از صدایی که اومد فهمیدم از جاش بلند شد
_سر راه بودم گفتم هم بیام اینجارو ببینم هم حرفامو بهت بزنم
اگه با نرخ جدید اوکی بودی میای دفترمون برای قرار داد اگه هم نه که این قرار داد میشه آخرین همکاریمون
یکم مکث کرد و ادامه داد
_فکرات بکن و با بچه های دفتر مرکزی هماهنگ کن
تایمام پره باید از قبل وقت بگیری
_خودت میدونی مهرانفر چشمش دنبال اینکه قرار دادمون با هم فسخ بشه تا به جای من ازت مرغ و گوشت بخره
اینجوری میخوای من لای منگنه بزاره از چند طرف
_اینا دیگه به من ربطی نداره مردحسابی! چندسال دارم بهت حال میدم از صدقه سر من پول به رستوران تزریق کردی
دیگه وقتشه خودت تکون بدی سرکیسه رو شل کنی
الیاس از جاش بلند شد
_نمیدونم بازم میتونم باهات ادامه بدم یا نه
راجبش فکر میکنم
_اوکی..موفق باشی
به اون موش کوچولو هم بگو از زیر میز بیاد بیرون تا خفه نشده!
#طلا
#پارت_118
_مالک!
از صدایی که اومد فهمیدم از جاش بلند شد
_سر راه بودم گفتم هم بیام اینجارو ببینم هم حرفامو بهت بزنم
اگه با نرخ جدید اوکی بودی میای دفترمون برای قرار داد اگه هم نه که این قرار داد میشه آخرین همکاریمون
یکم مکث کرد و ادامه داد
_فکرات بکن و با بچه های دفتر مرکزی هماهنگ کن
تایمام پره باید از قبل وقت بگیری
_خودت میدونی مهرانفر چشمش دنبال اینکه قرار دادمون با هم فسخ بشه تا به جای من ازت مرغ و گوشت بخره
اینجوری میخوای من لای منگنه بزاره از چند طرف
_اینا دیگه به من ربطی نداره مردحسابی! چندسال دارم بهت حال میدم از صدقه سر من پول به رستوران تزریق کردی
دیگه وقتشه خودت تکون بدی سرکیسه رو شل کنی
الیاس از جاش بلند شد
_نمیدونم بازم میتونم باهات ادامه بدم یا نه
راجبش فکر میکنم
_اوکی..موفق باشی
به اون موش کوچولو هم بگو از زیر میز بیاد بیرون تا خفه نشده!