#آهو_مرشدی
#طلا
#پارت_102
_سلام! چیزی شده؟
تک سرفهای کردم
_نه،فقط میخواستم صدای نبات بشنوم
صدای باز بسته شدن کمد شنیدم
_کجایی؟
_من..من سرکارم
_نبات خوابه
دیشب برگشتم خونه در کمال تعجب با بنفشه داشت بازی میکرد
خنجر حسادت بود که مستقیم قلبم هدف گرفت
نبات دختر من بود و سهم بنفشه!
گُر گرفتم
_باشه پس..ببخشید مزاحم شدم، خدافظ
منتظر موندم تا چیزی بگه اما زودتر از خودم قطع کرد
سری از تاسف تکون دادم به آشپزخونه رفتم...
به یکی از کارکنا که تازه استخدام شده بود گفتم
_سرویس قاشق چنگالارو این زیر گذاشتم حواست باشه
با زنگ گوشیم دیدن شماره ثریا لبخندی زدم تماس وصل کردم
_چه عجب!
#طلا
#پارت_102
_سلام! چیزی شده؟
تک سرفهای کردم
_نه،فقط میخواستم صدای نبات بشنوم
صدای باز بسته شدن کمد شنیدم
_کجایی؟
_من..من سرکارم
_نبات خوابه
دیشب برگشتم خونه در کمال تعجب با بنفشه داشت بازی میکرد
خنجر حسادت بود که مستقیم قلبم هدف گرفت
نبات دختر من بود و سهم بنفشه!
گُر گرفتم
_باشه پس..ببخشید مزاحم شدم، خدافظ
منتظر موندم تا چیزی بگه اما زودتر از خودم قطع کرد
سری از تاسف تکون دادم به آشپزخونه رفتم...
به یکی از کارکنا که تازه استخدام شده بود گفتم
_سرویس قاشق چنگالارو این زیر گذاشتم حواست باشه
با زنگ گوشیم دیدن شماره ثریا لبخندی زدم تماس وصل کردم
_چه عجب!