#پارت_۱۹۶
#فانتوم
#آرزو_صاد
با تعجب به طرفش چرخیدم. از دیدن چشم های گرد شده ام خنده ی ارومی کرد:
_ اره بابا جان... مادرت از بوی سیگار خوش نمیومد؛ منم بعد از ازدواج ترک کردم!
با سر به پاکتی که نیمی از اون از تخت بیرون زده بود اشاره کرد:
_ حالا یه نخ به ما هم بده ببینیم اینی که دخترم رو ازم گرفته چیه! ببینم چی داره که به جای حرف زدن با من بهش پناه بردی...
با ناله صداش زدم ولی اهمیت نداد و همچنان نگاهش به اون پاکت نحس بود. خم شدم و برش داشتم. با دست های لرزون نخی از توش جدا کردم و به دستش دادم. فندک رو از زمین برداشت و سیگار رو روشن کرد. راست میگفت؛ معلوم بود عادت داشت!
_ دخترم دیگه منو برای شنیدن حرف هاش قابل نمیدونه؟
بغض کردم و به طرفش چرخیدم:
_ بابا تروخدا این حرف رو نزن... تو خودت به اندازه کافی مشکلات داری، منم برات بشم بار اضافه ی روی شونه ات؟
عصبی پلک زد و کمی توی صورتم خم شد:
_ تو بچمی دنیا... بچم! تو بار اضافه نیستی، تو شیرینی زندگی منی... مگه بهت نگفتم چقدر برای داشتن تو به خدا التماس کردم؟ چقدر ازش خواستم یه دختر بهم بده به زیبایی تو... هوم؟ نمیدونی مگه؟
سری به تایید حرف هاش تکون دادم و دیگه طافت نیاوردم. سرم رو روی شونه اش گذاشتم و اشک ریختم. با شرمندگی لب زدم:
_ ببخش نا امیدت کردم بابا...
•𝑱𝒐𝒊𝒏•࿐ @fanttoom ⛓ 🍷
#فانتوم
#آرزو_صاد
با تعجب به طرفش چرخیدم. از دیدن چشم های گرد شده ام خنده ی ارومی کرد:
_ اره بابا جان... مادرت از بوی سیگار خوش نمیومد؛ منم بعد از ازدواج ترک کردم!
با سر به پاکتی که نیمی از اون از تخت بیرون زده بود اشاره کرد:
_ حالا یه نخ به ما هم بده ببینیم اینی که دخترم رو ازم گرفته چیه! ببینم چی داره که به جای حرف زدن با من بهش پناه بردی...
با ناله صداش زدم ولی اهمیت نداد و همچنان نگاهش به اون پاکت نحس بود. خم شدم و برش داشتم. با دست های لرزون نخی از توش جدا کردم و به دستش دادم. فندک رو از زمین برداشت و سیگار رو روشن کرد. راست میگفت؛ معلوم بود عادت داشت!
_ دخترم دیگه منو برای شنیدن حرف هاش قابل نمیدونه؟
بغض کردم و به طرفش چرخیدم:
_ بابا تروخدا این حرف رو نزن... تو خودت به اندازه کافی مشکلات داری، منم برات بشم بار اضافه ی روی شونه ات؟
عصبی پلک زد و کمی توی صورتم خم شد:
_ تو بچمی دنیا... بچم! تو بار اضافه نیستی، تو شیرینی زندگی منی... مگه بهت نگفتم چقدر برای داشتن تو به خدا التماس کردم؟ چقدر ازش خواستم یه دختر بهم بده به زیبایی تو... هوم؟ نمیدونی مگه؟
سری به تایید حرف هاش تکون دادم و دیگه طافت نیاوردم. سرم رو روی شونه اش گذاشتم و اشک ریختم. با شرمندگی لب زدم:
_ ببخش نا امیدت کردم بابا...
•𝑱𝒐𝒊𝒏•࿐ @fanttoom ⛓ 🍷