#آنچه_خواهید_خواند 🤭🔥
#یک_عاشقانه_بی_صدا ♥️
حال نداشتم حرف بزنم فقط دستم رو کمی کشیدم تا متوجه بشه. بلافاصله پارچه از دور دستم آزاد شد. به پهلو شدم و دست هام رو توی بغلم گرفتم.
_ ببینمشون؟
چشم هام رو باز کردم و دستام رو جلوی صورتش گرفتم. با ناز لب زدم:
_ ببین چیکارشون کردی؛ مچ دستام قرمز شده... بوسش کن خوب بشه!
لبخندی که زد تا توی چشم هاش هم رسید. مچ دست هام رو گرفت و به ترتیب تموم اون رد های قرمز رو بوسید. آروم و ملایم! انگار که برای اینکار تا ابد وقت داشت!
کنارم دراز کشید و دستش رو تکیه گاه بدنش کرد. با لذت به مارک هایی که روی تنم گذاشته بود نگاه کرد و لب زد:
_ جای دیگت درد نمیکنه ببوسمش خوب بشه؟
~•~•~•
گفتم آخر شبی یکم با عماد دلبری کنم 😁
غم های این پارت هارو تحمل کنید تا به شیرینی پارت های آینده برسید😂
باشد که رستگار شوید😎🦋
#یک_عاشقانه_بی_صدا ♥️
حال نداشتم حرف بزنم فقط دستم رو کمی کشیدم تا متوجه بشه. بلافاصله پارچه از دور دستم آزاد شد. به پهلو شدم و دست هام رو توی بغلم گرفتم.
_ ببینمشون؟
چشم هام رو باز کردم و دستام رو جلوی صورتش گرفتم. با ناز لب زدم:
_ ببین چیکارشون کردی؛ مچ دستام قرمز شده... بوسش کن خوب بشه!
لبخندی که زد تا توی چشم هاش هم رسید. مچ دست هام رو گرفت و به ترتیب تموم اون رد های قرمز رو بوسید. آروم و ملایم! انگار که برای اینکار تا ابد وقت داشت!
کنارم دراز کشید و دستش رو تکیه گاه بدنش کرد. با لذت به مارک هایی که روی تنم گذاشته بود نگاه کرد و لب زد:
_ جای دیگت درد نمیکنه ببوسمش خوب بشه؟
~•~•~•
گفتم آخر شبی یکم با عماد دلبری کنم 😁
غم های این پارت هارو تحمل کنید تا به شیرینی پارت های آینده برسید😂
باشد که رستگار شوید😎🦋