#پارت968
دست به سینه به عقب تکیه دادم.
دیگه نیازی نبود من دخالت کنم.
فقط باید میشستم و لذت میبردم.
میخواستم ببینم چقدر حدسم درست بوده!
با شنیدن صدای صدرا چشمام گرد شد.
میخواستم دخالت نکنم ولی مگه میشد صدای این فسقلی رو بشنوم و دم نزنم.
همونطور که دستش توی دست داریوش بود، جلوتر اومد.
با اخم و چهره جدی که نشون میداد با هیچ کس شوخی نداره، لب زد:
_ مامان من هرکسی نیست که خانوم محتلم.
واااای...
من مونده بودم این فندق چطور از زیر دست من در رفته و تا حالا زنده مونده که من یه لقمه چپش نکردهام.
داریوش دست صدرا رو آروم کشید.
با صدای آرومی خطاب به من گفت:
_ چند لحظه با صدرا بیرون منتظر میمونی؟
با قیافه آویزون نگاهش کردم.
دلم میخواست بگم نه...معلومه که نه...
من اصلا این صحنه رو آماده کردم که ببینم حدسم درست بوده یا نه!
حالا پاشم برم بیرون!
ولی اینجا جاش نبود.
نمیتونستم جلوی این زنیکه، داریوش رو ضایع کنم که...
فقط جوری که خودش بفهمه چشم غره ای بهش رفتم.
تا بفهمه بعدا براش دارم.
از جام بلند شدم.
با لحن لوندی که هیچ شباهتی به آنچه توی فکرم میگذشت، نداشت گفتم:
_ بله عزیزم.
حتما.
دست به سینه به عقب تکیه دادم.
دیگه نیازی نبود من دخالت کنم.
فقط باید میشستم و لذت میبردم.
میخواستم ببینم چقدر حدسم درست بوده!
با شنیدن صدای صدرا چشمام گرد شد.
میخواستم دخالت نکنم ولی مگه میشد صدای این فسقلی رو بشنوم و دم نزنم.
همونطور که دستش توی دست داریوش بود، جلوتر اومد.
با اخم و چهره جدی که نشون میداد با هیچ کس شوخی نداره، لب زد:
_ مامان من هرکسی نیست که خانوم محتلم.
واااای...
من مونده بودم این فندق چطور از زیر دست من در رفته و تا حالا زنده مونده که من یه لقمه چپش نکردهام.
داریوش دست صدرا رو آروم کشید.
با صدای آرومی خطاب به من گفت:
_ چند لحظه با صدرا بیرون منتظر میمونی؟
با قیافه آویزون نگاهش کردم.
دلم میخواست بگم نه...معلومه که نه...
من اصلا این صحنه رو آماده کردم که ببینم حدسم درست بوده یا نه!
حالا پاشم برم بیرون!
ولی اینجا جاش نبود.
نمیتونستم جلوی این زنیکه، داریوش رو ضایع کنم که...
فقط جوری که خودش بفهمه چشم غره ای بهش رفتم.
تا بفهمه بعدا براش دارم.
از جام بلند شدم.
با لحن لوندی که هیچ شباهتی به آنچه توی فکرم میگذشت، نداشت گفتم:
_ بله عزیزم.
حتما.