#پارت950
با بستن در اتاق دیگه صدایی نشنیدم.
خوب حالش رو گرفتم.
دست مریزاد ماهرو خانوم...
از طرفی واسه قیافه آخرش دلم میسوخت.
فکر نمیکرد ازش همچین تشکری بکنم.
ولی چه کنم که کِرم هام یک لحظه هم آروم و قرار نداشتن.
دست خودم نبود که...
اونا وول وول میکردن هی!
مانتو جین و شلوار جین ام روی تخت پرت کردم.
تیشرت ام رو از تنم بیرون کشیدم.
خواستم مانتوم رو بپوشم که با حلقه شدن دو تا دست دور شکم لختم هین خفه ای کشیدم.
از توی آیینه به پشت سرم نگاه کردم.
داریوش کی اومد تو که من اصلا متوجه اش نشدم!
_ با بد کسی در افتادی.
دست های گرمش روی پوست یخ زده ام بهم حس خوبی میدادن.
اما بدون اینکه بروزش بدم، گفتم:
_ خودت خواستی ازت تشکر کنم.
منم یه تشکر از ته قلب ازت کردم دیگه...
دستش رو آروم بالاتر آورد و زیر سوتینام قرارش داد.
_ تشکر کردی دیگه؟
سرم رو چرخوندم.
نگاهی به صورتش انداختم.
_ الان با این لحن داری تهدیدم میکنی؟
با بستن در اتاق دیگه صدایی نشنیدم.
خوب حالش رو گرفتم.
دست مریزاد ماهرو خانوم...
از طرفی واسه قیافه آخرش دلم میسوخت.
فکر نمیکرد ازش همچین تشکری بکنم.
ولی چه کنم که کِرم هام یک لحظه هم آروم و قرار نداشتن.
دست خودم نبود که...
اونا وول وول میکردن هی!
مانتو جین و شلوار جین ام روی تخت پرت کردم.
تیشرت ام رو از تنم بیرون کشیدم.
خواستم مانتوم رو بپوشم که با حلقه شدن دو تا دست دور شکم لختم هین خفه ای کشیدم.
از توی آیینه به پشت سرم نگاه کردم.
داریوش کی اومد تو که من اصلا متوجه اش نشدم!
_ با بد کسی در افتادی.
دست های گرمش روی پوست یخ زده ام بهم حس خوبی میدادن.
اما بدون اینکه بروزش بدم، گفتم:
_ خودت خواستی ازت تشکر کنم.
منم یه تشکر از ته قلب ازت کردم دیگه...
دستش رو آروم بالاتر آورد و زیر سوتینام قرارش داد.
_ تشکر کردی دیگه؟
سرم رو چرخوندم.
نگاهی به صورتش انداختم.
_ الان با این لحن داری تهدیدم میکنی؟