#پارت943
سری به نشونه تایید تکون داد
همونطور که لقمه اش رو میجوید، نگاهش توی سینی چرخوند
لقمه ای برای خودم گرفتم
منتظر شدم
میدونستم حرفش اینجا تموم نمیشه
_ میشه منم از مال تو بخورم!
میدونستم...
لبخندی زدم و نگاهی به داریوش انداختم
قبل اینکه جواب بدم، داریوش پیش دستی کرد
_ تو همین الان یه ماهیتابه کامل رو تموم کردی بچه!
مگه جوراب شلواری گذاشتن جای معده ات.
صدرا با چشمای درشتش به داریوش خیره موند
_ مگه میشه بابایی؟
شلوار جورابی رو میشه جای شکم کسی بزارن!
ای خدااا...
به داریوش که گیج مونده بود چی جواب این بچه رو بده، نگاهی انداختم
_ بیا اینجا صدرا
بیخیال شلوار جورابی!
انگار با پیشنهادم موافق بود که بی معطلی سمتم اومد
دستاش رو دراز کرد سمتم تا بغلش کنم.
آروم از روی زمین بلندش کردم و روی پام نشوندمش
_ از هر کدوم دوست داری بخور
دستش سمت لیوان دمنوشم برد.
دلش میخواست اونی که خودش امتحان نکرده رو بخوره
مودبانه به من نگاه کرد
بعد نگاه با احتیاطی هم به داریوش که چهار چشمی داشت نگاهش میکرد، انداخت
چون میدونست جواب داریوش چیه با مظلومیت ازم پرسید
_ از این بخورم؟؟
سری به نشونه تایید تکون داد
همونطور که لقمه اش رو میجوید، نگاهش توی سینی چرخوند
لقمه ای برای خودم گرفتم
منتظر شدم
میدونستم حرفش اینجا تموم نمیشه
_ میشه منم از مال تو بخورم!
میدونستم...
لبخندی زدم و نگاهی به داریوش انداختم
قبل اینکه جواب بدم، داریوش پیش دستی کرد
_ تو همین الان یه ماهیتابه کامل رو تموم کردی بچه!
مگه جوراب شلواری گذاشتن جای معده ات.
صدرا با چشمای درشتش به داریوش خیره موند
_ مگه میشه بابایی؟
شلوار جورابی رو میشه جای شکم کسی بزارن!
ای خدااا...
به داریوش که گیج مونده بود چی جواب این بچه رو بده، نگاهی انداختم
_ بیا اینجا صدرا
بیخیال شلوار جورابی!
انگار با پیشنهادم موافق بود که بی معطلی سمتم اومد
دستاش رو دراز کرد سمتم تا بغلش کنم.
آروم از روی زمین بلندش کردم و روی پام نشوندمش
_ از هر کدوم دوست داری بخور
دستش سمت لیوان دمنوشم برد.
دلش میخواست اونی که خودش امتحان نکرده رو بخوره
مودبانه به من نگاه کرد
بعد نگاه با احتیاطی هم به داریوش که چهار چشمی داشت نگاهش میکرد، انداخت
چون میدونست جواب داریوش چیه با مظلومیت ازم پرسید
_ از این بخورم؟؟