#عروسک_فصل_دوم
#S2P84
علیرضا
دیگه اینا از حد و حدودشون گذشته بودن.
منو احمق فرض کردن یا واقعا چیزی به عقلشون خطور نمیکنه.
با عصبانیت سمت مادرم رفتم و سند ازدواجم همراه با شناسنامهی هر دو نفرمون رو تخت سینش کوبیدم.
-بهتره دهنتو ببندی...
باز از کجا میخواد بهت پول برسه که اینجوری داری خودتو خراب میکنی!
زنگ زدم بابا و سعید بیان.
اونا شاهد و باخبر از ماجرا هستن و میتونن دهن کثیف شما دو نفر رو ببندن.
بعدش دیگه دلم نمیخواد ریخت آدمی مثل تو رو ببینم هر چند که مادرم هستی...
وارد اتاق سرهنگ شدیم.
امیدوار بودم کارمون به دادگاه نکشه و همین جا با دیدن سند ازدواج و شناسنامه هامون بیخیالمون بشن.
چند دقیقه بعد سعید و بابا هم از راه رسیدن.
از چشمهای بیخواب سعید معلوم بود شب سختی رو داشته و میخواستم هر چه زودتر دلیلش رو بفهمم چون نگرانش بودم.
سرهنگ بعد از چک کردن مدارک نگاهی به پدر آیسان انداخت و با لحن کنایه آمیزی گفت:
-اینجا که امضا خودت زده شده و مبنی بر رضایت تو از ازدواج دخترته...
پس مشکلت چیه!
تازه ذکر هم شده همون روز مهریه تصویه شده و تحویل داده شده به شما!
عمو با تعجب به من نگاه کرد و شروع مِن مِن کرد.
اصلا فکر نمیکردم همچین چیزهای رو تو سند ازدواج ثبت کنم.
#S2P84
علیرضا
دیگه اینا از حد و حدودشون گذشته بودن.
منو احمق فرض کردن یا واقعا چیزی به عقلشون خطور نمیکنه.
با عصبانیت سمت مادرم رفتم و سند ازدواجم همراه با شناسنامهی هر دو نفرمون رو تخت سینش کوبیدم.
-بهتره دهنتو ببندی...
باز از کجا میخواد بهت پول برسه که اینجوری داری خودتو خراب میکنی!
زنگ زدم بابا و سعید بیان.
اونا شاهد و باخبر از ماجرا هستن و میتونن دهن کثیف شما دو نفر رو ببندن.
بعدش دیگه دلم نمیخواد ریخت آدمی مثل تو رو ببینم هر چند که مادرم هستی...
وارد اتاق سرهنگ شدیم.
امیدوار بودم کارمون به دادگاه نکشه و همین جا با دیدن سند ازدواج و شناسنامه هامون بیخیالمون بشن.
چند دقیقه بعد سعید و بابا هم از راه رسیدن.
از چشمهای بیخواب سعید معلوم بود شب سختی رو داشته و میخواستم هر چه زودتر دلیلش رو بفهمم چون نگرانش بودم.
سرهنگ بعد از چک کردن مدارک نگاهی به پدر آیسان انداخت و با لحن کنایه آمیزی گفت:
-اینجا که امضا خودت زده شده و مبنی بر رضایت تو از ازدواج دخترته...
پس مشکلت چیه!
تازه ذکر هم شده همون روز مهریه تصویه شده و تحویل داده شده به شما!
عمو با تعجب به من نگاه کرد و شروع مِن مِن کرد.
اصلا فکر نمیکردم همچین چیزهای رو تو سند ازدواج ثبت کنم.