#عروسک_فصل_دوم
#S2P83
علیرضا
با بهتر شدن حال آیسان از جا بلند شدم.
هر سه نفر همراه با دو نفری که همراهیم میکردن راه افتادیم.
تا برسیم به مکان مورد نظر عسل کلی سوال پرسید ولی حوصلهی جواب دادن به هیچکدوم رو نداشتم.
جلوی در پاسگاه که پیاده شدیم همراه با سروان وارد شدیم؛ من و عسل تلفن هامون رو تحویل دادیم.
باورم نمیشد اون عموی بی شرف و به ظاهر مهربون رو اینجا میبينم.
داشتم سمتش حمله میکردم که با سرعت سمتم اومد و آیسان رو که دستش تو دستم بود به آغوش کشید.
با لحن کریه و به ظاهر مهربونی قربون صدقهی آیسان میرفت که این باعث میشد بیشتر از قبل ازش متنفر بشم.
آیسان محکم دستمو فشار داد و سعی کرد خودشو از پدرش دور کنه.
در آخر عصبی شدم و با کف دستم محکم روی قفسهی سینهاش کوبیدم.
-د گمشو دیگه مردک روانی!
گوه زدین به زندگی دو نفرهام کم بود که الان هم میخوای به رابطهام لطمه بزنی.
قبل از اینکه عمو حرفی بزنه مادرم جلو اومد و همونطور که سعی در پاک کردن چشمهاش داشت روبهروم ایستاد.
با گریه گفت:
-الهی مادر فدات بشه که این دختر با دو دوزه بازیهاش تو رو هم اغفال کرده ولی نگران نباش ما اینجاییم که به زندگی تو سر و سامون بدیم.
آیسان با چشمهای متعجب و عسل با خشم به مادرم نگاه کردن.
#S2P83
علیرضا
با بهتر شدن حال آیسان از جا بلند شدم.
هر سه نفر همراه با دو نفری که همراهیم میکردن راه افتادیم.
تا برسیم به مکان مورد نظر عسل کلی سوال پرسید ولی حوصلهی جواب دادن به هیچکدوم رو نداشتم.
جلوی در پاسگاه که پیاده شدیم همراه با سروان وارد شدیم؛ من و عسل تلفن هامون رو تحویل دادیم.
باورم نمیشد اون عموی بی شرف و به ظاهر مهربون رو اینجا میبينم.
داشتم سمتش حمله میکردم که با سرعت سمتم اومد و آیسان رو که دستش تو دستم بود به آغوش کشید.
با لحن کریه و به ظاهر مهربونی قربون صدقهی آیسان میرفت که این باعث میشد بیشتر از قبل ازش متنفر بشم.
آیسان محکم دستمو فشار داد و سعی کرد خودشو از پدرش دور کنه.
در آخر عصبی شدم و با کف دستم محکم روی قفسهی سینهاش کوبیدم.
-د گمشو دیگه مردک روانی!
گوه زدین به زندگی دو نفرهام کم بود که الان هم میخوای به رابطهام لطمه بزنی.
قبل از اینکه عمو حرفی بزنه مادرم جلو اومد و همونطور که سعی در پاک کردن چشمهاش داشت روبهروم ایستاد.
با گریه گفت:
-الهی مادر فدات بشه که این دختر با دو دوزه بازیهاش تو رو هم اغفال کرده ولی نگران نباش ما اینجاییم که به زندگی تو سر و سامون بدیم.
آیسان با چشمهای متعجب و عسل با خشم به مادرم نگاه کردن.