❤️ #لذتزنانه493 ❤️
( ناریا )
با شنیدن صدای پدرش از ترس و خجالت سریع تماس رو قطع کردم.
و بعدش خیلی زود از کارم وطرز رفتارم پشیمون شدم. حتما پیش خودشون میگن چه دختر بی ادبی...
با ناراحتی به گوشی نگاه کردم. یعنی باید دوباره زنگ بزنم؟ اصلا الان زنگ بزنم باز چی بگم؟ بگم من این سر دنیا دارم زندگی میکنم ولی پسرتون رو...
هوف کلافه بودم باید چکار میکردم اخه.
از وقتی اون خواب لعنتی رو دیده بودم دیگه نگاهم به ژوان عادی نبود. دائم یه حال عجیبی داشتم.
میدیدمش تمام تنم گر میگرفت. قلبم تند تند میزد و...
انگار اون فقط یه خواب نبوده و جرقه ایی برای روشن شدن خیلی چیزا بوده که من همیشه تو ناخودآگاهم میخواستم انکارشون کنم.
باید زودتر میرفتم. باید میرفتم و به خودم ثابت میکردم که فقط درگیر بالا و پایین شدن هورمونام شدم.
باید رد میشدم از این افکار و این احساس.
تو سریعترین زمان ممکن تمام کارامو تو خفا انجام دادم. نمیخواستم با ژوان برم.
از اینکه میخواست باهام بیاد اول خوشحال شدم ولی وقتی فکر کردم به این نتیجه رسیدم که باید ازش دور بشم.
حتی شده برای یه مدت کوتاه.
حالا دیگه تمام کارامو کرده بودم و فردا پرواز داشتم. و تصمیم داشتم بلاخره امشب به همه سر میز شام اعلام کنم.
نمیدونستم واکنششون چی میتونه باشه و... فقط داشتم جلو میرفتم... فقط داشتم میرفتم....
( ناریا )
با شنیدن صدای پدرش از ترس و خجالت سریع تماس رو قطع کردم.
و بعدش خیلی زود از کارم وطرز رفتارم پشیمون شدم. حتما پیش خودشون میگن چه دختر بی ادبی...
با ناراحتی به گوشی نگاه کردم. یعنی باید دوباره زنگ بزنم؟ اصلا الان زنگ بزنم باز چی بگم؟ بگم من این سر دنیا دارم زندگی میکنم ولی پسرتون رو...
هوف کلافه بودم باید چکار میکردم اخه.
از وقتی اون خواب لعنتی رو دیده بودم دیگه نگاهم به ژوان عادی نبود. دائم یه حال عجیبی داشتم.
میدیدمش تمام تنم گر میگرفت. قلبم تند تند میزد و...
انگار اون فقط یه خواب نبوده و جرقه ایی برای روشن شدن خیلی چیزا بوده که من همیشه تو ناخودآگاهم میخواستم انکارشون کنم.
باید زودتر میرفتم. باید میرفتم و به خودم ثابت میکردم که فقط درگیر بالا و پایین شدن هورمونام شدم.
باید رد میشدم از این افکار و این احساس.
تو سریعترین زمان ممکن تمام کارامو تو خفا انجام دادم. نمیخواستم با ژوان برم.
از اینکه میخواست باهام بیاد اول خوشحال شدم ولی وقتی فکر کردم به این نتیجه رسیدم که باید ازش دور بشم.
حتی شده برای یه مدت کوتاه.
حالا دیگه تمام کارامو کرده بودم و فردا پرواز داشتم. و تصمیم داشتم بلاخره امشب به همه سر میز شام اعلام کنم.
نمیدونستم واکنششون چی میتونه باشه و... فقط داشتم جلو میرفتم... فقط داشتم میرفتم....