❤️ #لذتزنانه488 ❤️
کلید داشتم ولی زنگ درو زدم تا روناک خودش درو باز کنه.
با آوردن اسم کسری جیغی از خوشحالی کشید که لبم به لبخند باز شد. زدم پشت کسری و به حالت نمایشی گفتم: هی حواست باشه به زن من نچسبی بچه
لبخندی با خجالت زد و با هم رفتیم داخل.
برق چشمای روناک برام دنیا ارزش داشت. زیر لب خدارو شکر کردم بابت داشتنشون و برای هزاران بار دیگه جای خالی عزیزام....
مادرو پسرو تنها گذاشتم و رفتم تو اتاق لباسمو عوض کنم. با بالاتنه ی لخت جلو پنجره وایستادم و داشتم یه نخ سیگار دود میکردم که در باز شد....
_الان میام خانم خانوما... یه نخ بکشم
دستای ظریفش از پشت دورم حلقه شد و عین یه گربه خودشو بهم چسبوند.
_عاشقتم آمانج
مچ دستشو گرفتم و کشیدمش جلو و تو بغلم گرفتمش. رو سرشو بوسیدم و گفتم: الان که این نرخر مزاحم اون بیرونه داری کرم میریزی دیگه؟
خنده ایی کرد و گفت: اععع همش منحرفیا
_همینه که هست. شب تشکر کن رو تخت از این که گل پسرتو آوردم ببینیش
مشت آرومی به سر سینه ام زد و گفت: چرا اینقدر هیزی تو؟
مچ دستشو گرفت و در حالی که کف دستشو میبوسیدم گفتم: چون تو خیلی برام خاصی. میخوام هر ثانیه از عمرم باهات سر بشه
رو سر سینه ام رو بوسید و در حالیکه از بغلم در اومده بود و میدوئید سمت در اتاق گفت: تشکر اختصاصی هم رو چشمام حالا بیا بیرون که شام بخوریم
رفت و با لبخند به جای خالیش نگاه کردم و زیر لب گفتم: خدایا تا زنده ام ناریا رو بهم برگردون....
کلید داشتم ولی زنگ درو زدم تا روناک خودش درو باز کنه.
با آوردن اسم کسری جیغی از خوشحالی کشید که لبم به لبخند باز شد. زدم پشت کسری و به حالت نمایشی گفتم: هی حواست باشه به زن من نچسبی بچه
لبخندی با خجالت زد و با هم رفتیم داخل.
برق چشمای روناک برام دنیا ارزش داشت. زیر لب خدارو شکر کردم بابت داشتنشون و برای هزاران بار دیگه جای خالی عزیزام....
مادرو پسرو تنها گذاشتم و رفتم تو اتاق لباسمو عوض کنم. با بالاتنه ی لخت جلو پنجره وایستادم و داشتم یه نخ سیگار دود میکردم که در باز شد....
_الان میام خانم خانوما... یه نخ بکشم
دستای ظریفش از پشت دورم حلقه شد و عین یه گربه خودشو بهم چسبوند.
_عاشقتم آمانج
مچ دستشو گرفتم و کشیدمش جلو و تو بغلم گرفتمش. رو سرشو بوسیدم و گفتم: الان که این نرخر مزاحم اون بیرونه داری کرم میریزی دیگه؟
خنده ایی کرد و گفت: اععع همش منحرفیا
_همینه که هست. شب تشکر کن رو تخت از این که گل پسرتو آوردم ببینیش
مشت آرومی به سر سینه ام زد و گفت: چرا اینقدر هیزی تو؟
مچ دستشو گرفت و در حالی که کف دستشو میبوسیدم گفتم: چون تو خیلی برام خاصی. میخوام هر ثانیه از عمرم باهات سر بشه
رو سر سینه ام رو بوسید و در حالیکه از بغلم در اومده بود و میدوئید سمت در اتاق گفت: تشکر اختصاصی هم رو چشمام حالا بیا بیرون که شام بخوریم
رفت و با لبخند به جای خالیش نگاه کردم و زیر لب گفتم: خدایا تا زنده ام ناریا رو بهم برگردون....