#پناهگاه_طوفان
#پارت_هشتصد_نه
از اونجایی که خودمم هیچ تمایلی به این معاشرت نداشتم بیخیال تیکه ای که بهش انداختم برگ کاهویی توی دهنم گذاشتم و چنگال گذاشتم و دستام با دستمال تمیز کردم.
_من دقیق نمی دونم مشکل شما با یاشار چیه.
مثل سگ دروغ میگفتم؛ فرشته جون داستان زندگی شونو برام گفته بود.
_ولی یاشار در نظرم یک مرد کامله. یک فرزند خوب برای مادرش...
نگاهم توی چهره انوش چرخید.
_و احتمالا می تونست یک پسر عالی برای پدرش هم باشه.
کاملا واقعی و از اعماق وجودم اینو گفتم. یاشار واقعا پتانسیل اینو داشت که همون بچه سر به راه و نمونه خانواده باشه.
نگاه انوش باز هم در خنثی ترین حالت بود و انگار حرفم کوچکترین تاثیری روش نداشت.
_ یک مرد کامل و با درک برای رابطه و همینطور زندگی. کسی که عاشقی خوب بلده و قشنگ مشخصه اونو یاد نگرفته و همه کارها و احساساتش از درونش نشأت می گیره و این برای من خیلی ارزشمنده.
لبخندی زدم.
_می دونم از نظر شما احتمالا به من ربطی نداره ولی برای منی که قراره با یک آدم وارد رابطه بشم درستش اینه که تمام جنبه هاشو بسنجم.
چشمام توی چشمای انوش دوختم تا قشنگ منظورم بهش برسونم.
_یاشار عاشقی ندیده و عشق بلده.
نگاه انوش کدر شد و لبخند من کمرنگ.
_اینکه کسی عشق بلد باشه بدون اینکه یاد گرفته باشه یا دیده باشه اونم عشق درست رو. عشق همراه با تعهد و احترام و و و و
با گفتن واژه تعهد برای لحظه ای تصویر اون زن توی اتاق یاشار اومد توی ذهنم و حس بدی توی وجودم چرخ خورد ولی تمام تلاشم کردم که به خودم مسلط باشم و اجازه ندم توی کلامم اونم جلوی انوش تاثیری بذاره.
_یاشار مجموعه کاملی برای رابطه است و در کنار همه اینا حسی که ازش می گیرم برام ارزشمنده. من در کنار یاشار حس کامل بودن دارم و این حس برای یک زن حس بسیار بسیار مهمیه.
انوش در سکوت کامل بدون اینکه رنگ نگاهش حس بدی منتقل کنه بهم گوش می داد و انگار واقعا می خواست بشنوه و بدونه.
_زن ها یک سری نیاز و خواسته دارن و نمیگم همه هم مثل هم هستن ولی نظر شخصی من مهم ترین خواسته زن ها دیده شدنه.
پوزخندی زدم.
_دیده شدن نه فقط از لحاظ ظاهری ها. اونم هست. یک زن دوست داره از لحاظ زیبایی ستایش بشه ولی چیزی که اونو به اوج می بره احترام به شخصیت و وجودیت خودشه.
+به خدا قسم که اگه بفهمه چی گفتی.
با حرف نیاز نگاهم توی صورت انوش چرخید و ناخودآگاه لبخندی زدم.
_خلاصه که یاشار خیلی مرد خوبیه و خیلی از معیارهایی که من میخوام داره و همین باعث میشه انتخاب من باشه.
انوش باز هم چیزی نگفت و دیگه این سکوتش به نظرم طبیعی نبود.
ترجیح دادم منم ساکت بشم تا وادار به حرف زدن بشه.
+پناه بسه دیگه به خدا این اصلا درکی از چرت و پرتات نداره. از روی منبر بیا پایین صلواتش بفرست بریم دنبال زندگیمون.
خودمم دیگه می خواستم از اینجا و البته از جلوی چشم های انوش دور بشم و برم دنبال کار و زندگیم.
+میگم پناه!
#پارت_هشتصد_نه
از اونجایی که خودمم هیچ تمایلی به این معاشرت نداشتم بیخیال تیکه ای که بهش انداختم برگ کاهویی توی دهنم گذاشتم و چنگال گذاشتم و دستام با دستمال تمیز کردم.
_من دقیق نمی دونم مشکل شما با یاشار چیه.
مثل سگ دروغ میگفتم؛ فرشته جون داستان زندگی شونو برام گفته بود.
_ولی یاشار در نظرم یک مرد کامله. یک فرزند خوب برای مادرش...
نگاهم توی چهره انوش چرخید.
_و احتمالا می تونست یک پسر عالی برای پدرش هم باشه.
کاملا واقعی و از اعماق وجودم اینو گفتم. یاشار واقعا پتانسیل اینو داشت که همون بچه سر به راه و نمونه خانواده باشه.
نگاه انوش باز هم در خنثی ترین حالت بود و انگار حرفم کوچکترین تاثیری روش نداشت.
_ یک مرد کامل و با درک برای رابطه و همینطور زندگی. کسی که عاشقی خوب بلده و قشنگ مشخصه اونو یاد نگرفته و همه کارها و احساساتش از درونش نشأت می گیره و این برای من خیلی ارزشمنده.
لبخندی زدم.
_می دونم از نظر شما احتمالا به من ربطی نداره ولی برای منی که قراره با یک آدم وارد رابطه بشم درستش اینه که تمام جنبه هاشو بسنجم.
چشمام توی چشمای انوش دوختم تا قشنگ منظورم بهش برسونم.
_یاشار عاشقی ندیده و عشق بلده.
نگاه انوش کدر شد و لبخند من کمرنگ.
_اینکه کسی عشق بلد باشه بدون اینکه یاد گرفته باشه یا دیده باشه اونم عشق درست رو. عشق همراه با تعهد و احترام و و و و
با گفتن واژه تعهد برای لحظه ای تصویر اون زن توی اتاق یاشار اومد توی ذهنم و حس بدی توی وجودم چرخ خورد ولی تمام تلاشم کردم که به خودم مسلط باشم و اجازه ندم توی کلامم اونم جلوی انوش تاثیری بذاره.
_یاشار مجموعه کاملی برای رابطه است و در کنار همه اینا حسی که ازش می گیرم برام ارزشمنده. من در کنار یاشار حس کامل بودن دارم و این حس برای یک زن حس بسیار بسیار مهمیه.
انوش در سکوت کامل بدون اینکه رنگ نگاهش حس بدی منتقل کنه بهم گوش می داد و انگار واقعا می خواست بشنوه و بدونه.
_زن ها یک سری نیاز و خواسته دارن و نمیگم همه هم مثل هم هستن ولی نظر شخصی من مهم ترین خواسته زن ها دیده شدنه.
پوزخندی زدم.
_دیده شدن نه فقط از لحاظ ظاهری ها. اونم هست. یک زن دوست داره از لحاظ زیبایی ستایش بشه ولی چیزی که اونو به اوج می بره احترام به شخصیت و وجودیت خودشه.
+به خدا قسم که اگه بفهمه چی گفتی.
با حرف نیاز نگاهم توی صورت انوش چرخید و ناخودآگاه لبخندی زدم.
_خلاصه که یاشار خیلی مرد خوبیه و خیلی از معیارهایی که من میخوام داره و همین باعث میشه انتخاب من باشه.
انوش باز هم چیزی نگفت و دیگه این سکوتش به نظرم طبیعی نبود.
ترجیح دادم منم ساکت بشم تا وادار به حرف زدن بشه.
+پناه بسه دیگه به خدا این اصلا درکی از چرت و پرتات نداره. از روی منبر بیا پایین صلواتش بفرست بریم دنبال زندگیمون.
خودمم دیگه می خواستم از اینجا و البته از جلوی چشم های انوش دور بشم و برم دنبال کار و زندگیم.
+میگم پناه!