از مدرسه بیرون زدم درحالی که به برگه ی امتحانیم خیره بودم زمزمه کردم:
- گند زدی آلا... گندااز سر کوچه رد شدم و به یک باره با صدای داد مردی تو جان پریدم.
بهت زده سمت املاکی که یه مرد با صورت خونی ازش پرت شده بود بیرون خیره شدم و ظهر بود و کسی تو خیابون نبود!
و مرد تو کوچه خودش رو عقب می کشید و مینالید:
- آقا ندارم، به خدا الان ندارم ولی میدم بدهیتو همشو میدم به ولله میدم
گیج بودم که مرد دیگه ای از املاکی بیرون اومد و...
خودش بود!
حاتم سلطانی معروف به سلطان نزول خور و شر خر گنده ی محله...
مردی که از طرفی نزول میداد و از طرف دیگه ماهرمضونا تو مسجد محله سفره ی افطار مینداخت ازین سر تا اون سر...مردی که تکلیفش با خودشم معلوم نبود هم بد بود هم خوب... مردی که ازش خوشم نمیاومد به خاطر قلدر بودنش.
سلطان رفت طرف مرده که پخش زمین شده بود و داد زد:
- کلیتو که جلو چشمات درآوردم فروختم تا پول بشه میفهمی
میفهمی که باید با من خوش حساب باشی نداری گوه خوردی اومدی پول گرفتی
یقه ی مرد رو گرفت و کشیدش بالا و مشتش قبل این که فرود بره تو صورتش جیغ زدم:
- ولـــــــــش کـــن!
سر خودش که سمتم برگشت هیچ سر سه چهار تا مردی که دورمون بودن و نظاره گر بودن ولی گزعت نداشتن برن جلو هم بهت زده سمت منی که با لباس مدرسه بودم چرخید!
آب دهنم و قورت دادم و اون مرد رو محکم با دست هول داد و ول کرد و بعد سمت من اومد:
- به به پهلوون محل نکن شومایی!؟
با پایان حرفش یه تا ابروشو داد بالا و من یک قدم رفتم عقب که لب زد:
- نترس با ضعیفه جماعت من کار ندارم ولی تو نمیری توی ضعیفه خوب میتونی با گنده لاتا کار داشته باشیا
روبه روم ایستاد و خیره به چشمام ادامه داد:
- چش جنگلی!
لبمو تر کردم، چقدر قدش بلند بود.
قلبم مثل گنجیشک از ترس میزد و لب زذم :
- من... من فقط دلم سوخت
یه فرصت دیگه بهش بده
نیخشندی زد: - تو چرا حالا میلرزی؟میترسی؟
این بار با جرعت خیره شدم تو چشماش:
- نخیر
هیچی نگفت و رومو کج کردم برم ولی قبل این که برم برگه تو دستمو از پشت کشید!
هینی گفتم و سمتش برگشتم که خیره به برگه لب زد:
- آلا میثاقی
با حرص برگرو از دستش کشیدم:
- بدش من... مردکه...
با دیدن اخماش لال شدم، حرفمو خوردم که لب زد:
- نچ نچ رفوزه شدی که میثاقی، درس نمیخونی وقت شوهرت
داداشتم میشناسم!
تو نمیری از داداشت با جربزه تری خوشم اومد جوجه
دندون ساییدم بهم پرویی زیر لب زمزمه کردم و بی اهمیت پشتمو کردم و رفتم اما نمیدونستم زندگیم قرار کلی عوض شه
https://t.me/+ILThh1bHke41NjM8https://t.me/+ILThh1bHke41NjM8هق میزدم و گریه میکردم و اون در گوشم لب. میزد:
- چش جنگلی گریه نکن ببینم، جان تا نخوای کاریت ندارم آروم شو
با دستم با بازوش چنگ زدم:
- گوه خوردم جواب مثبت میدم دفعه بعدی به مامانت جواب مثبت میدم
یه بار دیگه بیا خاستگاری... خواهش میکنم
پیشونیمو بوسه ای زد:
- هییش میدونم، میدونم این سری دیگه صد جوابت بله چش جنگلی من!
چون منم میدونم قرار زنم شی اول و آخرش مال خودمی زفاف و انداختم قبل خاستگاری آروم جوجه آروم باش بزارم آروم پیش بریم!
https://t.me/+ILThh1bHke41NjM8https://t.me/+ILThh1bHke41NjM8https://t.me/+ILThh1bHke41NjM8