#پست1136
پوزخند آرامی میزنم. این دختر یک بازندهی تمام عیار است و انقدر از درون خالیست که هر آن ممکن است فرو بریزد.
برای همین به هر چیزی چنگ میزند، دست و پا میزند، تقلا میکند، تا فقط بتواند خودِ شکست خوردهاش را هرطور هست حفظ کند! لااقل به ظاهر خود را محکم نگه دارد.
پوزخندم انگار او را بیشتر به تکاپو میاندازد... که با لبخند رو به من میگويد:
-البته عزیزم هرچی بوده مال گذشته بوده! یه وقت ناراحت نشی. آخه... یه عشق یه طرفه بود که... خب درست نبود.
بهادر خیره توی چشمهایش میگويد:
-عشق یه طرفه! اینو خوب اومدی...
اتابک روی مبل مینشیند و تماشاگرِ نمایشِ ترسناک و هیجانانگیزی میشود که به راه انداخته!
اگر چه از نظر من فقط یک نمایش دردناک و مضحک است که مجبور به شرکت کردن در آن هستیم... تا بلکه یک جایی تمام شود و پردهی نمایش پایین بیفتد!
سونیا به بهادر نگاه میکند و خوب میبینم که سعی میکند مثل بهادر جواب دهد:
-عشق یه طرفهی غلط و بی ثمر!
بهادر بلافاصله میپرسد:
-بین من و تو... یا تو و اروند؟
سونیا با تعلل میخندد و من به مشت شدن دستش نگاه میکنم.
-خوبه فیلم اعترافت هست و باز قبول نمیکنی!
پوزخند آرامی میزنم. این دختر یک بازندهی تمام عیار است و انقدر از درون خالیست که هر آن ممکن است فرو بریزد.
برای همین به هر چیزی چنگ میزند، دست و پا میزند، تقلا میکند، تا فقط بتواند خودِ شکست خوردهاش را هرطور هست حفظ کند! لااقل به ظاهر خود را محکم نگه دارد.
پوزخندم انگار او را بیشتر به تکاپو میاندازد... که با لبخند رو به من میگويد:
-البته عزیزم هرچی بوده مال گذشته بوده! یه وقت ناراحت نشی. آخه... یه عشق یه طرفه بود که... خب درست نبود.
بهادر خیره توی چشمهایش میگويد:
-عشق یه طرفه! اینو خوب اومدی...
اتابک روی مبل مینشیند و تماشاگرِ نمایشِ ترسناک و هیجانانگیزی میشود که به راه انداخته!
اگر چه از نظر من فقط یک نمایش دردناک و مضحک است که مجبور به شرکت کردن در آن هستیم... تا بلکه یک جایی تمام شود و پردهی نمایش پایین بیفتد!
سونیا به بهادر نگاه میکند و خوب میبینم که سعی میکند مثل بهادر جواب دهد:
-عشق یه طرفهی غلط و بی ثمر!
بهادر بلافاصله میپرسد:
-بین من و تو... یا تو و اروند؟
سونیا با تعلل میخندد و من به مشت شدن دستش نگاه میکنم.
-خوبه فیلم اعترافت هست و باز قبول نمیکنی!