#شیخ_عرب🧸🍼🍫
#پارت_290
مروارید با بی حیایی اخمی کرد و من ناباور سری به طرفین تکون دادم.
امکان نداره!
چشم هام به ثانیه نکشید که اشک درونشوت حلقه زد.
عقب عقب رفتم و مبهوت خنده آرومی کردم.
چطور باور کنم شیخ به من خیانت کرده؟
از جلوی اتاق دور شدم ولی به ثانیه نکشید که صدای جیغ مروارید بلند شد و صدای کوبش پاهای مردونه شیخ رو روی زمین شنیدم.
هنوز از یه پله پایین نگذاشته بودم که شونه ام اسیر دست هاش شد.
منو به طرف خودش چرخوند و نفس عمیقی کشید و گفت:
_ملودی اون چیزی که دیدی سوتفاهمه برات توضیح میدم.
پوزخندی زدم.
منو خر فرض کرده بود؟
اگه همچین چیزی برای من رخ داده بود همینقدر آروم و منطقی بود؟
شک داشتم!
شونه مو از تو دستش بیرون کشیدم و با صدای خشدار و گرفته ای گفتم:
_زودتر این مراسم مزخرف رو تموم کن.
به طبقه پایین رفتم و مستقیم به طرف بار قدم برداشتم.
بطری نوشیدنی الکلی رو برداشتم و تا نصفه بالا کشیدم... گلوم به سوزش افتاد ولی بهش نیاز داشتم.
نفس بلندی کشیدم و پلک بستم.
حتی پشت پلک بسته ام باز اون صحنه برام رقصید.
لعنت بهت شیخ!
لعنت بهت دختره ج.نده!
خودم رو به مهمان ها رسوندم و نفهمیدم چجوری اون شب رو گذروندم.
هدیه ها داده شد و نوبت به هدیه شیخ رسید که یک ماشین بود و خواست گونه مو ببوسه سریع عقب کشیدم و این اجازه رو بهش ندادم.
#پارت_290
مروارید با بی حیایی اخمی کرد و من ناباور سری به طرفین تکون دادم.
امکان نداره!
چشم هام به ثانیه نکشید که اشک درونشوت حلقه زد.
عقب عقب رفتم و مبهوت خنده آرومی کردم.
چطور باور کنم شیخ به من خیانت کرده؟
از جلوی اتاق دور شدم ولی به ثانیه نکشید که صدای جیغ مروارید بلند شد و صدای کوبش پاهای مردونه شیخ رو روی زمین شنیدم.
هنوز از یه پله پایین نگذاشته بودم که شونه ام اسیر دست هاش شد.
منو به طرف خودش چرخوند و نفس عمیقی کشید و گفت:
_ملودی اون چیزی که دیدی سوتفاهمه برات توضیح میدم.
پوزخندی زدم.
منو خر فرض کرده بود؟
اگه همچین چیزی برای من رخ داده بود همینقدر آروم و منطقی بود؟
شک داشتم!
شونه مو از تو دستش بیرون کشیدم و با صدای خشدار و گرفته ای گفتم:
_زودتر این مراسم مزخرف رو تموم کن.
به طبقه پایین رفتم و مستقیم به طرف بار قدم برداشتم.
بطری نوشیدنی الکلی رو برداشتم و تا نصفه بالا کشیدم... گلوم به سوزش افتاد ولی بهش نیاز داشتم.
نفس بلندی کشیدم و پلک بستم.
حتی پشت پلک بسته ام باز اون صحنه برام رقصید.
لعنت بهت شیخ!
لعنت بهت دختره ج.نده!
خودم رو به مهمان ها رسوندم و نفهمیدم چجوری اون شب رو گذروندم.
هدیه ها داده شد و نوبت به هدیه شیخ رسید که یک ماشین بود و خواست گونه مو ببوسه سریع عقب کشیدم و این اجازه رو بهش ندادم.