#جانانجان468
_خیسی... خوشت اومده؟
_بچه...بچه، اذیت میش..
_جواب منو بده، خوشت اومده؟
امده بود. خوشم اومده بود که بدنم خیس شده بود و بهشتم دل دل میزد.
ولی میترسیدم. حس های مادرانه ام نمیذاشت به لذتم فکر کنم.
لبمو بوسید و اروم انگشتش رو از پشتم درآورد. گیجم میکرد. نمیفهمیدم داره چکار میکنه.
صورتشو دقیق جلوی صورتم گذاشت جوری که نفسهای داغش تو صورتم پخش میشد.
_انگشتت کردم خیس شدی. اونقدری که راحت میتونستم بکنمت. لای پات داغه ، خیسه.. لزجه..
چشمات پر از شهوته و ح*شری شدی. تنت داغ از خواستن سک*سه...
درست میگفت، همه رو درست میگفت... فقط خیره شده بودم بهش و هیچی واسه گفتن نداشتم.
دستشو گذاشت رو شکمم و گفت: ولی بخاطر این داری جلوی نیاز بدنتو میگیری
ترسیده مچ دستشو گرفتم و گفتم : چ..چی میخوای بگی؟ تو رو خدا... سعید، سعید اذیتش نکن. بچ..بچمونه...
با دست ازادش مچ دستمو گرفت و از دستش جدا کرد و گفت: اگه مال منم هست تو نباید دخالت کنی. دستتو بکش شیدا...
ضربان قلبم رفته بود رو هزار. یه حسی بهم میگفت میخواد بکشتش.. جنون بهش دست داده و میخواد بچمونو بکشه که مانع لذت بینمون نباشه...
_خیسی... خوشت اومده؟
_بچه...بچه، اذیت میش..
_جواب منو بده، خوشت اومده؟
امده بود. خوشم اومده بود که بدنم خیس شده بود و بهشتم دل دل میزد.
ولی میترسیدم. حس های مادرانه ام نمیذاشت به لذتم فکر کنم.
لبمو بوسید و اروم انگشتش رو از پشتم درآورد. گیجم میکرد. نمیفهمیدم داره چکار میکنه.
صورتشو دقیق جلوی صورتم گذاشت جوری که نفسهای داغش تو صورتم پخش میشد.
_انگشتت کردم خیس شدی. اونقدری که راحت میتونستم بکنمت. لای پات داغه ، خیسه.. لزجه..
چشمات پر از شهوته و ح*شری شدی. تنت داغ از خواستن سک*سه...
درست میگفت، همه رو درست میگفت... فقط خیره شده بودم بهش و هیچی واسه گفتن نداشتم.
دستشو گذاشت رو شکمم و گفت: ولی بخاطر این داری جلوی نیاز بدنتو میگیری
ترسیده مچ دستشو گرفتم و گفتم : چ..چی میخوای بگی؟ تو رو خدا... سعید، سعید اذیتش نکن. بچ..بچمونه...
با دست ازادش مچ دستمو گرفت و از دستش جدا کرد و گفت: اگه مال منم هست تو نباید دخالت کنی. دستتو بکش شیدا...
ضربان قلبم رفته بود رو هزار. یه حسی بهم میگفت میخواد بکشتش.. جنون بهش دست داده و میخواد بچمونو بکشه که مانع لذت بینمون نباشه...