جانان جان


Kanal geosi va tili: Eron, Forscha


اینقدری خشن بکنه که هم جاش بمونه هم پاش 😉🔞

Связанные каналы

Kanal geosi va tili
Eron, Forscha
Statistika
Postlar filtri


Video oldindan ko‘rish uchun mavjud emas
Telegram'da ko‘rish
منبع گیف های ار*ضا کننده و آب آور 💦

https://t.me/+Uh94CbbIRTtjZDQ0

مشاهده ی کامل گیف 🔞


#𝙝𝙤𝙩_𝙥𝙖𝙥𝙖🔞🔥
#پارت۱
همزمان که داشتم جلو #پدربزرگ_ناتنیم خم و راست میشدم و حرکتای یوگا رو انجام میدادم یه چشمم به #خشتکش بود که کی...رش با هر #لرزش_باسنم سیخ و سیخ تر میشد و همزمان که داشتم رو زمین پاهامو باز میکردم و زانوهای خودمو کش میدادم با صدای #جر خوردن شلوارم چشمام گرد شد و شک نداشتم #تپل صورتیم از زیر بند لامبادام بیرون پرید!
فک میکردم حواسش بهم نیست اما با قفل شدن نگاهش رو #ک...ص تپلم لبمو گزیدم و دستمو رو ک...صم گذاشتم
_ک...صمو میخوای #لیس بزنی #بابابزرگ؟🔞🔞
https://t.me/+cvBIFytDSMcyNDdk
https://t.me/+cvBIFytDSMcyNDdk
پدر بزرگ ناتنیش کو*ن تپلشو جر میده🍑💦


۲۰ روز دیگه لیست میشه ها




#جانان‌جان358


مهم بود. برام سالم بودن بچه ام و مادرش از همه چیز مهمتر بود.

نابود میکردم هرکسی که به خانواده ام آسیب میرسوند.

با حرص مشتمو فشار دادم و گفتم: چرا سئوال بیخود میپرسین؟

بدون اینکه واکنش تندی بابت حرفم نشون بده با خونسردی تکیه زد به صندلیش و گفت: مادر از سه ماه رد شده درسته؟

نگاهی به شیدا انداختم تا جوابشو بشنوم.

شیدا هم نگاهی بهم کرد و رو کرد سمت دکتر سر تکون داد و زیر لب آروم گفت بله

_خب راه فهمیدنش برای جنین خیلی خطرناکه. باید ازش نمونه گرفته بشه وقتی که هنوز تو رحم مادرشه.

دردناک و خطرناکه هم برای مادر و هم برای نوزاد. البته با گرفتن نامه و مجوز میتونید اینکارو انجام بدید ولی بازم تاکید میکنم خیلی کار پر خطریه.

پاشدم رفتم سمتش و گفتم: پس چطور میشه بفهمم؟ اگر اون بچه از من نباشه... اگه... اون حروم زاده....

با آرامش از جاش پاشدو گفت: مسلما باید از بین بره. باید بکشیدش. نباید یه تخم حروم تو زندگیتون باشه

_پس کمکمون کنید

_با کمال میل اینکارو میکنم. ولی اگه تصادفا یه درصد بچه ی خودتون بود و هر اتفاقی افتاد نه من رو مقصر بدونید و نه خودتون رو.‌ اگر میتونید من تمام روال اینکارو براتون انجام میدم....


#جانان‌جان357


_خب، ادامه بدیم؟ آروم هستید؟

فقط سری تکون دادم. نگاهم به کفشام بود. تمام سعی ام رو داشتم میکردم که آروم باشم.

فقط و فقط بخاطر اینکه اگر حتی یه درصد اون بچه مال من بود جوری خراب نکنم که نشه درستش کرد.

من یبار زندگیمو با شیدا نابود کرده بودم. یبار ازش دور شده بودم. هرچند به ظاهر...

ولی نمیخواستم دوباره تکرارش کنم. حتی اگه با زور و تهدید هم کنارم نگهش داشته بودم.

_خب خانم شماهم اگر حالتون اوکیه ادامه بده

با حرف دکتر سر بلند کردم و نگاهش کردم. رنگش پریده بود و لباش میلرزید.

دستاشو تو هم پیچ و تاب میداد و پر از ترس بود.

_نترس

با حرفم اشکش راه گرفت. با پشت دست اشکش رو پاک کردم و بدون توجه به حضور دکتر گفتم: آروم بگیر. اگه برای من نبود حذفش میکنیم. نترس...

نگاهمون به هم بود که دکتر یه لیوان آب دیگه هم اورد و گرفت جلوی شیدا...

_بخور، باید خیلی آرومتر باشی. استرس اصلا برای بچه خوب نیست. خیلی اذیتش میکنه

یکمی از آب خورد و لیوان رو گذاشت رو میز.

_خوبم. ما اومدیم اینجا بدونیم که بچه ام از... از شوهرم هست یا نه

دکتر سری تکون داد و نشست پشت میزش.

و اولین چیزی که گفت سکوت مطلق انداخت بینمون...

_براتون زنده و سالم موندن بچه اگر برای خودتون باشه، مهمه؟؟!


#جانان‌جان356


نشستیم و با بفرمایید دکتر بدون اینکه مقدمه چینی کنم یا هرچیزی سریع رفتم سر اصل مطلب...

_همسرم باردارن. میخوام بدونم بچه از منه یا نه

_یعنی چی آقا؟!

عصبی دستمو لای موهام کشیدم و تا خواستم حرف بزنم اینبار شیدا بود که به حرف اومد...

_میشه اجازه بدی من بگم؟

_نه...

_لطفا، بذار من توضیح بدم

باز داشتم از کوره در میرفتم. باید آروم میموندم... با عصبانیت بدتر همه چیزو میریختم بهم.

با خودم زمزمه کردم فقط یکم صبر کن سعید... یکم صبر کن...

با سر اشاره کردم بگه. نفس عمیقی کشید و شروع کرد حرف زدن و تعریف کردن...


_خانم دکتر من باردارم. نمیدونم بچه از..‌. از شوهرمه یا...

_کسی بهت تجاوز کرده؟

با حرف دکتر دستام مشت شد و فقط فشارش میدادم. انگار دکتر تمام حواسش به من بود تا به شیدا.

از جاش پاشد یه لیوان آب ریخت و اومد گرفت جلوم...

_اینو بخورید تا حرف بزنیم. هرکمکی بخواید انجام میدم. فقط آروم بودنتون الان خیلی مهمه

لیوانو گرفتم و یه نفس سر کشیدمش.


Video oldindan ko‘rish uchun mavjud emas
Telegram'da ko‘rish
با قرار گیری چیزی لای #بهشتم جیغ خفه ای کشیدم..یخی رو مستقیم روی ...گذاشته بود. به ساعد دستش چنگ زدمو لب زدم:تورو خدا...ن...نمیتونم..
بی تفاوت و خشک گفت: #بهشتت باید یاد بگیره بدون اجازه حق #داغ شدن نداره... حق لذت نداره..🔥🧊
همینجور اشک میریختم که یخو تا پشتم برد و آروم فرو کرد تو کو*نم که....
https://t.me/+C0tz2TyVyR43MDQ0
https://t.me/+C0tz2TyVyR43MDQ0
یخ فرو میکنه تو دختره و...🌶👅


#جانان‌جان355



بازم خراب کرده بودم. بازم از من وحشت داشت که اینجوری التماس میکرد.

دستم به اون حروم زاده میرسید تیکه پاره اش میکردم.

در ماشین رو باز کردم پیاده بشم. بدون اینکه نگاهش کنم گفتم: از جات تکون نمیخوری تا بیام. فهمیدی؟

_آ..آره...

پیاده شدم و درو محکم کوبیدم.‌ بشدت عصبی بودم.‌ باید یکم آرومتر میشدم تا بهش آسیبی نرسونم.

باید خودمو کنترل میکردم. من سالها براش صبر کرده بودم. الان نباید از خودم یه هیولا میساختم.

رفتم سمت سوپر و یه بطری آب خریدم. یه نخ سیگار دراوردم و شروع کردم کشیدن. اول باید یکم فکر میکردم.

اون بچه حتی یه درصد هم احتمال داشت بچه ی خودم باشه. اونوقت اگه هرکار خطایی میکردم دیگه هیچوقت قابل جبران نبود.

سیگارو نصفه انداختم زمین و با نوک کفشم لهش کردم.

حالا یکم آروم تر شده بودم. رفتم سمت ماشین. در سمت شیدا رو باز کردم که ترسیده خودشو کشید کنار.

_هیشش.. آروم باش کاریت ندارم. بیا صورتتو بشور یکم آب بخور

_سعید ب..بخدا.. من..کاری نکردم.. م...من...

انگشت اشاره ام رو گذاشتم رو لبم و گفتم: هیسس.. الان چیزی نگو. بیا صورتتو بشور یکم آب بخور. میریم دکتر معلوم میشه مال کیه.

اگه مال من بود که نمیذارم آب تو دلتون تکون بخوره. اگه مال اون حرومی باشه، خودشو با بچه اش میندازم جایی که عرب نی انداخت.

صورتشو شستم و یکم آب بهش دادم خورد. یکم آروم شده بود. دوباره نشستیم و راه افتادیم.

تمام طول راه حس میکردم کسی دنبالمونه. ولی فعلا نمیتونستم رو چیزی غیر از شیدا تمرکز کنم.

بدون نوبت رفتیم داخل....


عاشق اون ۵ تا لایک شدم😂😂😂😂😂😂


#جانان‌جان354


( دوک) سعید


خیلی سعی کردم خودمو کنترل کنم. مغزم فریاد میزد از درد.  حتی فکر بهش که اون موجود تو شکمش نتیجه ی دست درازی اون حروم زا*ده باشه دیونه ام میکرد.

خونم رو به جوش میاورد. اگه یه درصد این بچه از اون آدم بود به شرفم قسم نه تنها اون حرومی رو که همین بچه هم با دستام سلاخی میکردم.

همه باید میفهمیدم شیدا مال منه... خط قرمز منه...

دستی که به مال من بخوره باید از ته قطع بشه.

نشسته بودیم تو ماشین و داشتم عصبی میروندم. اصلا نمیدونستم باید کجا برم. فقط داشتم میرفتم.

گریه های آرومش و هق هق هاش بیشتر رو مغزم داشت خط مینداخت.

ناراحت بود؟ ناراحت اون بچه یا چی؟ میخواست اون بچه رو حتی اگه از من نباشه؟ مگه زن من نبود؟ مگه این زن من نبودددد؟؟؟

با پشت دست محکم و بی هوا کوبیدم تو دهنش...

_ببر صداتو... ببرررر صداتوووو


تو خودش جمع شد و با دستاش محکم جلو دهنشو گرفت.

نیم نگاهی بهش کردم که بیشتر تو خودش جمع شد و دستشو حالت دفاعی آورد بالا.

د لامصب تازه داشت رابطمون خوب میشد.‌تازه داشت بهم نزدیک میشد بدون ترس.

چرا زدیش آخه... چرا زدیش...

خون بود که از لبش راه گرفته بود.

ماشینو کشیدم گوشه ی خیابون و برگشتم سمتش که شروع کرد التماس کردن و هق زدن....


این چرا نصفه اس😂


تو مطب پلاگ میکنه تو ک*ون مریضش که اسلیوشه....❌❌❌🔥

شروع کردم دراوردن لباسام.با پایین تنه لختو موهای #زائد لعنتی که هنوز رو شرمگاهم دهن کجی میکرد.اونم تو مطب شیکش.
_کرم رو بذار رو میز و #حالتی که گفتم #وایسا،خم شده سمت میزو کف دستا رو میزو پاهات باز. بالاتنه ات #بچسبون به میز و به کمرت قوس بده

با دستش کشید بین #پامو پشتم و پشتمو لمس کردوازهمون لای پام #دستشو کشید تارو شرمگاهم.

_دریاچه راه انداختی که...

با حرفش با #خجالت یکمی خودمو جمع کردم که #ضربه ایی بین پام زدو گفت: باز کن...

با لمس #انگشتش دقیق رو پشتمو لمس کرد وکرمی که داشت بهم میزدتنم به لرزافتادو #شرمگاهم داغتر. انگشت میکرد پشتمو با کرم داشت خوب داخلشو چرب میکرد. #بغض کرده از وضعیتم بودم که یه چیز گرد و #سردی رو پشتم حس کردم و همزمان شروع کرد حرف زدن...

اونچیز #فلزی رو میمالید به پشتمو کم کم فشارش میداد. با دست دیگش شروع کردبا شرمگاهم ور رفتن و همزمان اون #گوی رو فشار دادن...

_سعی کن شل کنی خودتو..صدات در نیاد تا منشی نفهمه
به پاهاش اشاره کرد و گفت: #دمر شو رو پام...
دمر رو پاش خوابیدم که با دو تا #دستاش لای با*سنمو باز کردو...
https://t.me/+0ns7JuHE2LNhMmE8
https://t.me/+0ns7JuHE2LNhMmE8
مرد #سادیسمی زن رو مجبور میکنه دنده ی ماشینو بکنه تو خودش😳💦🔥


#جانان‌جان354


( دوک) سعید


خیلی سعی کردم خودمو کنترل کنم. مغزم فریاد میزد از درد. حتی فکر بهش که اون موجود تو شکمش نتیجه ی دست درازی اون حروم زا*ده باشه دیونه ام میکرد.

خونم رو به جوش میاورد


t.me/zoo_story_bot/game?startapp=ref423682901


بازی جدید و پولی. چیز جالبیه خودم دارم بازی میکنم. بچه ها این ایردراپا پولاشون شاید الان ارزشش کم باشه ولی چند سال دیگه ارزش بالایی پیدا میکنن. جا نمونین👍👍


- ختنه شدی؟ دیگه سکس نمی‌خوای نه؟!
خجالت زده چشم بست.
- من با اون پیرمرد که لذتی تجربه نکردم.
دست گرمش روی رونم نشست.
- یعنی نمی‌دونی الان داری یا نه؟
خجالت زده جواب دادم.
- بله اقا.
دستش و توی شلوارم کرد.
- تست می‌کنیم.
لب گزیدم و اون دستش و بین پام فرستاد و...🔥💦🔞
https://t.me/+whv5iGzpAhQ3Y2Vk
https://t.me/+whv5iGzpAhQ3Y2Vk
#دارای‌صحنه‌های‌بزرگسالان✋❌


#جانان‌جان353


قلبم داشت از دهنم میزد بیرون. اخه چجوری؟؟!! چجوری میخواست بفهمه بچه از کیه؟؟!

اگ..اگه میگفت اون ازمایش...

حرفای حامد تو سرم میچرخید...( برای بچه خطرناک بود، احتمال مرگ بچه... احتمال مرگ بچه...)

با گریه دستمو گذاشتم رو شکمم و گفتم: دوسش نداری؟

خیره شد بهم. نگاهش از صورتم سر خورد رو دستم که رو شکمم بود.

_نمیدونم مال کیه

_اگه مال تو باشه، دوسش نداری؟

مات داشت نگاهم میکرد که یه قدم رفتم عقب و گفتم: پس...پس دوسش نداری

داشتم قدم بعدی هم میرفتم عقب که دست دراز کرد، مچ دستمو گرفت و منو سر جام نگه داشت.

_دارم... بچه ی من و تو مال ماست.. از وجودمه و از وجودته...دوسش دارم

با حرفش یکم تنم گرم شد. شاید اگه درصد خطرو میفهمید ریسک نمیکرد.

بهتر بود خودم چیزی نمیگفتم. باید از زبون دکتر میشنید و میفهمید. اونوقت خودش تصمیم میگرفت.

لباس پوشیدم و با هم از خونه زدیم بیرون. دستمو تو دستش گرفته بود و با فشاری که به دستم میداد معلوم بود عصبیه.

نشستیم تو ماشین و با سرعت حرکت کرد....


#جانان‌جان352


نفسم داشت قطع میشد ولی دست و پایی نزدم. برای اولین بار جونمو حتی در اختیارش گذاشتم تا هرکجا میخواد پیش بره.

داشتم دیگه کم میاوردم که یکباره تمام اون حجم فشار از اون برداشته شد.

به سرفه افتادم و با شدت داشتن سرفه میکردم.‌ هجوم یکباره ی هوا به ریه هام باعث سرفه های شدیدم شده بود.

یکم آروم که گرفتم نگاهمو دوختم بهش و به سختی زمزمه کردم: چرا تمومش نکردی؟

نگاه خیره و بی روحش رو از نقطه ی نامعلوم چرخوند سمتم و اونم با حالت گنگی زمزمه کرد: اگه بچه ی خودم باشه چی؟!

اگ...اگه من...

دستاشو آورد بالا و خیره به دستاش ادامه داد: اگر من با..با این دستا بچه ی خودمو خفه کنم چی؟

با حرفش انگار کور سوی امیدی تو دلم روشن شد. خوشحال خیز برداشتم سمتش و گفتم: س....سعید... پس.. پس میخوایش؟ تو میخوایش مگه نه؟

نگاهشو از دستاش چرخوند رو منو گفت: ولی اگه مال اون حروم زاده باشه؟ اگه ب...به تو ت..تعر...

همینجور که حرف میزد دندون رو هم میسابید و دستایی که بالا گرفته بود و بهشون نگاه میکرد و مشت کرد و فشار میداد.

ترسیده خواستم یکم برم عقب که بازومو گرفت و غرید: اگر بهت دست زده باشه و اون بچه ی تو شکمت از من نباشه، جفتتون رو با همین دستام تیکه پاره میکنم و خاکتون میکنم.

باید بریم دکتر.. پاشو گمشو لباس بپوش... زود باشششششش...


#جانان‌جان351


همینجور سرم پایین بود و اشک میریختم که با صدای خشدارش سر بلند کردم و نگاهش کردم.

_از کی میدونی؟

چشماش کاسه ی خون بود. نگاهش چقدر ترسناک بود....

_س..سعید

دستش چنگ شد تو موهام.‌ولی فشاری نمیاورد. فقط تو مشتش گرفته بود.

دوباره تکرار کرد: از کی میدونی حامله ایی؟

_تصادف که کردم . تو ...تو بیمارستان

_پس وقتی اومدی پیش من میدونستی. پس وقتی رفتیم دکتر زنان میدونستی...

نگاهشو سُر داد روی شکمم و ادامه داد: پس دکتر زنان که رفتی... پس رفتارت... اخلاقات واسه همین..

مچ دستشو گرفتم و آروم گذاشتمش رو شکمم و گفتم: اره.. از وقتی این تو شکممه بهت کشش بیشتری دارم. دیگه ازت نمیترسم و دلم میخواد همش لمست کنم، حست کنم...

سریع با خشونت دستشو برداشت و در حالیکه موهامو تو مشتش فشار میداد و سرمو سمت خودش کم میکرد از لای دندوناش غرید: خفه شووو.. خفه شو هر*زههه.‌.. این بچه معلوم نیست تخم کدوم سگ پدریه..


میخوای نسبتش بدی به منننن؟؟ نگفتم دست از پا خطا کنی نعشتو میندازم زمیننننن؟؟ نگفتم با همین دستام میکشمتتتتت؟؟

همینجور که موهامو میکشید،خوابوندم رو تخت و خیمه زد روم. دستشو از رو موهام برداشت و حلقه کرد دور گردنم و شروع کرد فشار دادن.

به خرخر افتاده بودم.‌ هوایی نبود که نفس یکشم.... داشت میکشت. هم من و هم این بجه رو.

شایدم همین بهترین راه بود که حامد یبار منصرفم کرده بود.

بی مقاومت چشمامو بستم و خودمو بهش سپردم...


تو مطب پلاگ میکنه تو ک*ون مریضش که اسلیوشه....❌❌❌🔥

شروع کردم دراوردن لباسام.با پایین تنه لختو موهای #زائد لعنتی که هنوز رو شرمگاهم دهن کجی میکرد.اونم تو مطب شیکش.
_کرم رو بذار رو میز و #حالتی که گفتم #وایسا،خم شده سمت میزو کف دستا رو میزو پاهات باز. بالاتنه ات #بچسبون به میز و به کمرت قوس بده

با دستش کشید بین #پامو پشتم و پشتمو لمس کردوازهمون لای پام #دستشو کشید تارو شرمگاهم.

_دریاچه راه انداختی که...

با حرفش با #خجالت یکمی خودمو جمع کردم که #ضربه ایی بین پام زدو گفت: باز کن...

با لمس #انگشتش دقیق رو پشتمو لمس کرد وکرمی که داشت بهم میزدتنم به لرزافتادو #شرمگاهم داغتر. انگشت میکرد پشتمو با کرم داشت خوب داخلشو چرب میکرد. #بغض کرده از وضعیتم بودم که یه چیز گرد و #سردی رو پشتم حس کردم و همزمان شروع کرد حرف زدن...

اونچیز #فلزی رو میمالید به پشتمو کم کم فشارش میداد. با دست دیگش شروع کردبا شرمگاهم ور رفتن و همزمان اون #گوی رو فشار دادن...

_سعی کن شل کنی خودتو..صدات در نیاد تا منشی نفهمه
به پاهاش اشاره کرد و گفت: #دمر شو رو پام...
دمر رو پاش خوابیدم که با دو تا #دستاش لای با*سنمو باز کردو...
https://t.me/+0ns7JuHE2LNhMmE8
https://t.me/+0ns7JuHE2LNhMmE8
مرد #سادیسمی زن رو مجبور میکنه دنده ی ماشینو بکنه تو خودش😳💦🔥

20 ta oxirgi post ko‘rsatilgan.