#جانانجان349
منو گذاشت رو تخت و خودشم اومد کنارم که خودمو بیشتر چسبوندم بهش و گوله شدم تو بغلش.
_چته توله؟! هیچوقت اینجوری نبودی!!
_بغلم میکنی؟ محکم... خیلی محکم... میخوام رازمو بهت بگم
_راز؟؟! چه رازی؟ درست حرف بزن ببینم چی میگی؟ داری عصبانیم میکنی شیدا...
_فقط بغلم کن. محکم بغلم کن تا جرعت کنم به گفتن. میخوام اگه عصبانی هم شدی از تو به خودت پناه بیارم.
_حرف بزن
بغلم کرد و دستاشو محکم دورم پیچید. رو سر سینه ی مردونه اش رو بوسیدم و نفس عمیقی کشیدم.
مطمئن بودم این بچه ی تو بطنم از سعیده... از سعیده که اینقدر کشش داشتم بهش. درست از وقتی که باردار شده بودم اینقدر جذبش شده بودم...
_بذار تا آخرش بگم، بعد تصمیم بگیر. از دوییدن و فرار کردن خسته شدم. دیگه نمیخوام فرار کنم.
میخوام سر جام وایستم. اگه زدیمم نمیخوام دستامو سپر کنم. فقط تا آخرش گوش بده باشه؟؟
دستش چنگ شد لای موهام و محکم در حالیکه میکشید از لای دندوناش غرید: چه گهی خوردی تو؟ چه گهی خوردی که اینجوری داری حرف میزنی تخم سگ؟
چکار کردی که الان اینجوری داری به در مظلومیت میزنی؟ چکار کردی؟؟؟
نه آخی گفتم نه مقاومتی برای اینکه نزنتم... واقعا انگار سِر شده بودم.
_فقط یبار.. فقط یبار بذار تا تهش بگم بعد هرکاری خواستی بکن
از فشار رو موهام کم کرد ولی همچنان از خشم سینه اش به شدت بالا پایین میشد و نفساش کوره ی آتیش بود...
_بگو... حرفتو بزن، بدون یه واو جا انداختن
و من شروع کردم ....
منو گذاشت رو تخت و خودشم اومد کنارم که خودمو بیشتر چسبوندم بهش و گوله شدم تو بغلش.
_چته توله؟! هیچوقت اینجوری نبودی!!
_بغلم میکنی؟ محکم... خیلی محکم... میخوام رازمو بهت بگم
_راز؟؟! چه رازی؟ درست حرف بزن ببینم چی میگی؟ داری عصبانیم میکنی شیدا...
_فقط بغلم کن. محکم بغلم کن تا جرعت کنم به گفتن. میخوام اگه عصبانی هم شدی از تو به خودت پناه بیارم.
_حرف بزن
بغلم کرد و دستاشو محکم دورم پیچید. رو سر سینه ی مردونه اش رو بوسیدم و نفس عمیقی کشیدم.
مطمئن بودم این بچه ی تو بطنم از سعیده... از سعیده که اینقدر کشش داشتم بهش. درست از وقتی که باردار شده بودم اینقدر جذبش شده بودم...
_بذار تا آخرش بگم، بعد تصمیم بگیر. از دوییدن و فرار کردن خسته شدم. دیگه نمیخوام فرار کنم.
میخوام سر جام وایستم. اگه زدیمم نمیخوام دستامو سپر کنم. فقط تا آخرش گوش بده باشه؟؟
دستش چنگ شد لای موهام و محکم در حالیکه میکشید از لای دندوناش غرید: چه گهی خوردی تو؟ چه گهی خوردی که اینجوری داری حرف میزنی تخم سگ؟
چکار کردی که الان اینجوری داری به در مظلومیت میزنی؟ چکار کردی؟؟؟
نه آخی گفتم نه مقاومتی برای اینکه نزنتم... واقعا انگار سِر شده بودم.
_فقط یبار.. فقط یبار بذار تا تهش بگم بعد هرکاری خواستی بکن
از فشار رو موهام کم کرد ولی همچنان از خشم سینه اش به شدت بالا پایین میشد و نفساش کوره ی آتیش بود...
_بگو... حرفتو بزن، بدون یه واو جا انداختن
و من شروع کردم ....