🪴گسترده نهال🪴 dan repost
تشر زد
-کمتر اون رژ سرخ بمال به لبات
عروسی نمیریم که
در کمال آرامش پشت چشم نازک کردم:
-چشم عباس آقا
و یک دور دیگر رژ رو روی لبم کشیدم
همان طور در حال مرتب کردن یقه خشکش زد
-چی گفتی ؟
صدایم را کش دار کردم:
-گفتم چشم عباس آقا
ابروهاش در هم کشید با همان ذات جنتلمنانه اش گفت:
-این چه طرز صحبت با بزرگ تر از خودته
تو ادب نداری
-به دل نگیر جونم ،چون داریم می ریم تولد خواهرت خواستم زیبا باشم
آخه نه اینکه خواهرت حکم عزیز دلت رو داره گفتم خوب به خودم برسم
متلکم به آن روز بود که جلوی جمع پیشانی سیما را بوسیده و عزیز دل صداش کرده بود
دو ماه بود مواظب بود نوک انگشتش به من نخوره
اما برای دیگران از ته دل مهربانی و محبت خرج می کرد
نفس بلندی کشیدم تا دوباره اشکم سرازیر نشه
صدای پوزخند بلندش در گوشم نشست
-انقدر بی ادب و خودخواهی که دیگه عارم میاد باهات بحث کنم
یا همین الان اون رژ کوفتی رو پاک می کنی یا میشینی تو خونه
با چشمانی از حدقه بیرون زده نگاهش کردم این همه بی رحمی غیر قابل باور بود
کل خانداش امشب در آن مهمانی بود
من اما هنوز همون سراب لجباز سابق بودم که زمانی عاشقش بود
-جایی که برای رفتنم شرط و شروط بذارند پام نمی ذارم
در کمال خونسردی کتش را از رخت آویز برداشت
-پس بمون خونه و از تعطیلات آخر هفته لذت ببر
صدای کوبیدن در پاهای بی جانم را سست کرد
❄️☃️❄️☃️❄️☃️
https://t.me/+vepQpY2KCoJhOWM8
https://t.me/+vepQpY2KCoJhOWM8
https://t.me/+vepQpY2KCoJhOWM8
-کمتر اون رژ سرخ بمال به لبات
عروسی نمیریم که
در کمال آرامش پشت چشم نازک کردم:
-چشم عباس آقا
و یک دور دیگر رژ رو روی لبم کشیدم
همان طور در حال مرتب کردن یقه خشکش زد
-چی گفتی ؟
صدایم را کش دار کردم:
-گفتم چشم عباس آقا
ابروهاش در هم کشید با همان ذات جنتلمنانه اش گفت:
-این چه طرز صحبت با بزرگ تر از خودته
تو ادب نداری
-به دل نگیر جونم ،چون داریم می ریم تولد خواهرت خواستم زیبا باشم
آخه نه اینکه خواهرت حکم عزیز دلت رو داره گفتم خوب به خودم برسم
متلکم به آن روز بود که جلوی جمع پیشانی سیما را بوسیده و عزیز دل صداش کرده بود
دو ماه بود مواظب بود نوک انگشتش به من نخوره
اما برای دیگران از ته دل مهربانی و محبت خرج می کرد
نفس بلندی کشیدم تا دوباره اشکم سرازیر نشه
صدای پوزخند بلندش در گوشم نشست
-انقدر بی ادب و خودخواهی که دیگه عارم میاد باهات بحث کنم
یا همین الان اون رژ کوفتی رو پاک می کنی یا میشینی تو خونه
با چشمانی از حدقه بیرون زده نگاهش کردم این همه بی رحمی غیر قابل باور بود
کل خانداش امشب در آن مهمانی بود
من اما هنوز همون سراب لجباز سابق بودم که زمانی عاشقش بود
-جایی که برای رفتنم شرط و شروط بذارند پام نمی ذارم
در کمال خونسردی کتش را از رخت آویز برداشت
-پس بمون خونه و از تعطیلات آخر هفته لذت ببر
صدای کوبیدن در پاهای بی جانم را سست کرد
❄️☃️❄️☃️❄️☃️
https://t.me/+vepQpY2KCoJhOWM8
https://t.me/+vepQpY2KCoJhOWM8
https://t.me/+vepQpY2KCoJhOWM8