° ایوای جاوید °
#پارت355
خیره به گردی ماه کامل، نخ آخر پاکت سیگارش را آتش زد.
کمتر از یک ساعت دیگر آفتاب طلوع میکرد و او یک لحظه هم چشم روی هم نگذاشته بود.
با همان حولهی تن پوش سورمهای، روی تختش افتاده بود.
مسخره بود اما، در اتاقش را چند دور قفل کرده بود.
به خودش اعتمادی نداشت.
حتی بعد از اینکه چند دقیقه زیر آب سرد ایستاده بود.
اتفاقات ساعاتی پیش دوباره از جلوی چشمش گذشت.
روی تن ایوا خم شده بود و با ارادهای در هم شکسته، داشت او را میبوسید اما به محض اینکه سرش را بالا آورده بود و در چشمان مست و خمار دخترک خیره شده بود، تازه عمق فاجعه برایش نمایان شد!
ایوا مست بود...
ایوا مست بود و تمام حرکاتش از روی غریزه بود!
مست بود که بعد از آن رابطهی کذاییاش، وسط معاشقه با جاوید دچار حملهی عصبی نشده بود.
مست بود که حرفهایش را رک و بی پرده بر زبان میآورد!
مست بود و جاوید؛ نمیتوانست تا این حد نامرد باشد...
نمیتوانست به خاطر امیال سر برآوردهاش، در مستی، با دخترک رابطه داشته باشد.
وسط معاشقه، مانند کسی که سطل آب سرد روی سرش خالی شده باشد؛ خشکش زد.
با تمام سرعت خودش را به اتاقش رساند و بعد از اینکه چند دور در اتاقش را قفل کرد، خودش را درون حمام اتاق انداخت.
و تا حالا که چندین ساعت از رابطهی نیمه تمامش با ایوا می گذشت، با اینکه کل پاکت سیگارش را دود کرده بود، با اینکه سلول به سلول تنش داشت خماری پس میداد، هنوز سرش داغ بود!
نفسش را کلافه بیرون فرستاد و با کرختی از تخت بلند شد.
وقتی داشت لباس های راحتیاش را تن میزد، کل بدنش سست شده بود.
نمیدانست چه مرگش شده.
ایوا مست کرده بود اما سر او داغ بود!
با غیظ شلوارش را بالا کشید و لب زد:
- پادینا خدا لعنتت کنه پدرسگ... چه مصیبتی بود داشت سرم میومد امشب!
نفسش را با حسرت بیرون فرستاد.
ته سیگارش را درون زیر سیگاری خاموش کرد و نامطمئن به در اتاقش زل زد.
ایوا را در همان حال رها کرده بود.
نمیدانست حالش چطور است.
پارتهای دوسال دیگه رو همین الان بخونید👇
https://t.me/c/1962736477/20439
از 40 هزارتومان تخفیف ویژهمون جا نمونید🔥🔥🔥
#پارت355
خیره به گردی ماه کامل، نخ آخر پاکت سیگارش را آتش زد.
کمتر از یک ساعت دیگر آفتاب طلوع میکرد و او یک لحظه هم چشم روی هم نگذاشته بود.
با همان حولهی تن پوش سورمهای، روی تختش افتاده بود.
مسخره بود اما، در اتاقش را چند دور قفل کرده بود.
به خودش اعتمادی نداشت.
حتی بعد از اینکه چند دقیقه زیر آب سرد ایستاده بود.
اتفاقات ساعاتی پیش دوباره از جلوی چشمش گذشت.
روی تن ایوا خم شده بود و با ارادهای در هم شکسته، داشت او را میبوسید اما به محض اینکه سرش را بالا آورده بود و در چشمان مست و خمار دخترک خیره شده بود، تازه عمق فاجعه برایش نمایان شد!
ایوا مست بود...
ایوا مست بود و تمام حرکاتش از روی غریزه بود!
مست بود که بعد از آن رابطهی کذاییاش، وسط معاشقه با جاوید دچار حملهی عصبی نشده بود.
مست بود که حرفهایش را رک و بی پرده بر زبان میآورد!
مست بود و جاوید؛ نمیتوانست تا این حد نامرد باشد...
نمیتوانست به خاطر امیال سر برآوردهاش، در مستی، با دخترک رابطه داشته باشد.
وسط معاشقه، مانند کسی که سطل آب سرد روی سرش خالی شده باشد؛ خشکش زد.
با تمام سرعت خودش را به اتاقش رساند و بعد از اینکه چند دور در اتاقش را قفل کرد، خودش را درون حمام اتاق انداخت.
و تا حالا که چندین ساعت از رابطهی نیمه تمامش با ایوا می گذشت، با اینکه کل پاکت سیگارش را دود کرده بود، با اینکه سلول به سلول تنش داشت خماری پس میداد، هنوز سرش داغ بود!
نفسش را کلافه بیرون فرستاد و با کرختی از تخت بلند شد.
وقتی داشت لباس های راحتیاش را تن میزد، کل بدنش سست شده بود.
نمیدانست چه مرگش شده.
ایوا مست کرده بود اما سر او داغ بود!
با غیظ شلوارش را بالا کشید و لب زد:
- پادینا خدا لعنتت کنه پدرسگ... چه مصیبتی بود داشت سرم میومد امشب!
نفسش را با حسرت بیرون فرستاد.
ته سیگارش را درون زیر سیگاری خاموش کرد و نامطمئن به در اتاقش زل زد.
ایوا را در همان حال رها کرده بود.
نمیدانست حالش چطور است.
پارتهای دوسال دیگه رو همین الان بخونید👇
https://t.me/c/1962736477/20439
از 40 هزارتومان تخفیف ویژهمون جا نمونید🔥🔥🔥