.
لینک قسمت اول:
https://t.me/c/1477520398/48652
#پارت274
-دختر عزیزم خیلی خوشحالم که این خبر رو شنیدم.
فکرشم نمیکردم که به این سرعت دختر بچه کوچولوی من بخواد مادر بشه.
نمیدونم چرا به جای گلرخ من ذوق کردم از این واکنش پدرش.
غیر منتظره بودنش باعث شده بود که گلرخ هم شوکه بشه.
مردی که از بدو ورودش هیچ حرفی نزده بود و من فکر میکردم مشکل جدی با ما داره حالا این جوری داشت خوشحالی میکرد.
-بابا شما واقعاً خوشحال شدی از این که داری نوهدار میشی؟
پدرش سرشو تکون داد و از جاش بلند شد و گلرخ رو توی بغلش کشید.
لبخندم عمیقتر از قبل شد کاش یه روزی میرسید که منم به بابا میگفتم که دارم پدر میشم.
امیدوار بودم که اونم مثل بابای گلرخ واکنش خوبی از خودش نشون بده و نخواد که جبهه بگیره.
گلرخ که از بغلش بیرون اومد به سمت من اومد و منو توی بغلش کشید.
انتظار این واکنشش رو دیگه اصلاً نداشتم میتونستم قبول کنم که دختر خودش رو بخشیده باشه اما این که به خاطر بچه من رو هم ببخشه یکم دور از ذهن بود.
معطل نکردم و مردونه بغلش کردم.
-مبارکمون باشه...
از قصد اونا رو هم جمع بسته بودم تا متوجه بشن که این بچه علاوه بر ما مال اونا هم هست.
-مبارکه پسرم مطمئنم که پا قدمش برای زندگیتون خیره...
انگار این مرد هم جنسیت بچه براش فرقی نمیکرد که اصلاً به این مورد اشاره نکرده بود.
🍑 رمان جذاب و اتشین #هرسام را هر روز ساعت ۱۸:۳۰ از کانال دنبال کنید.
👩🏻⚕ @amuzeshe_zanashue
لینک قسمت اول:
https://t.me/c/1477520398/48652
#پارت274
-دختر عزیزم خیلی خوشحالم که این خبر رو شنیدم.
فکرشم نمیکردم که به این سرعت دختر بچه کوچولوی من بخواد مادر بشه.
نمیدونم چرا به جای گلرخ من ذوق کردم از این واکنش پدرش.
غیر منتظره بودنش باعث شده بود که گلرخ هم شوکه بشه.
مردی که از بدو ورودش هیچ حرفی نزده بود و من فکر میکردم مشکل جدی با ما داره حالا این جوری داشت خوشحالی میکرد.
-بابا شما واقعاً خوشحال شدی از این که داری نوهدار میشی؟
پدرش سرشو تکون داد و از جاش بلند شد و گلرخ رو توی بغلش کشید.
لبخندم عمیقتر از قبل شد کاش یه روزی میرسید که منم به بابا میگفتم که دارم پدر میشم.
امیدوار بودم که اونم مثل بابای گلرخ واکنش خوبی از خودش نشون بده و نخواد که جبهه بگیره.
گلرخ که از بغلش بیرون اومد به سمت من اومد و منو توی بغلش کشید.
انتظار این واکنشش رو دیگه اصلاً نداشتم میتونستم قبول کنم که دختر خودش رو بخشیده باشه اما این که به خاطر بچه من رو هم ببخشه یکم دور از ذهن بود.
معطل نکردم و مردونه بغلش کردم.
-مبارکمون باشه...
از قصد اونا رو هم جمع بسته بودم تا متوجه بشن که این بچه علاوه بر ما مال اونا هم هست.
-مبارکه پسرم مطمئنم که پا قدمش برای زندگیتون خیره...
انگار این مرد هم جنسیت بچه براش فرقی نمیکرد که اصلاً به این مورد اشاره نکرده بود.
🍑 رمان جذاب و اتشین #هرسام را هر روز ساعت ۱۸:۳۰ از کانال دنبال کنید.
👩🏻⚕ @amuzeshe_zanashue