.
لینک قسمت اول:
https://t.me/c/1477520398/48652 #پارت305
-گلرخ به نظرم الان دیگه وقت حرف زدنه.
میدونم عصبانیتی که داری اصلاً جوری نیست که از بین بره اما خب به نظرم الان حالت بهتر شده و میتونیم منطقی با همدیگه صحبت کنیم.
مخالفتی نکردم و به جاش خیره شدم به چشم هاش.
-باشه تو برو بشین توی پذیرایی منم الان میام با همدیگه صحبت کنیم.
برق رو توی چشماش دیدم احتمالاً فکرش رو هم نمیکرد به این زودی بخوام ببخشمش.
بعد از گذاشتن سینی داخل پذیرایی رفتن و کنارش نشستم.
-خب بگو ببینم چه حرفی داریم که بخوایم با همدیگه بزنیم.
چیز دیگهای هم هست که من ازش بیخبرم و قراره بهم بگی؟
-گلرخ جان دیگه چیزی نیست که ازت مخفی کرده باشم از این به بعدم هر چیزی که بشه بهت میگم فقط این دفعه رو منو ببخش.
تو راست میگه از روز اول باید بهت میگفتم اما واقعاً اگه بهت میگفتم قبول میکردی چنین کاری رو انجام بدم.
به این حرفش فکر کردم محال بود که چنین اجازهای بهش بدم حتی همین حالا هم که فهمیده بودم باید قید اون دختر رو می زد تا بهش روی خوش نشون بدم.
-معلومه که اجازه نمیدادم و اجازه نمیدم و خودتو بذار جای من حاضر میشدی برم با یه پسر تو رابطه باشم حالا هر چقدر هم که الکی.
ابروهاش تو همدیگه رفت و گره کوری خورد به نظرم حرف بدی زده بودم.
-غلط کرده کسی به جز من حتی بخواد به تو نگاه کنه چه برسه به بقیه ی کارا.
🍑 رمان جذاب و اتشین #هرسام را هر روز ساعت ۱۸:۳۰ از کانال دنبال کنید.
👩🏻⚕
@amuzeshe_zanashue