.
لینک قسمت اول:
https://t.me/c/1477520398/48652 #پارت198
این شربت ها چی بود که هرسام هربار اصرار می کرد که من بخورم!
-نرجس خانم هرسام بهتون نگفت که این چه شربتیه؟
نرجس خانم نگاهی بهم انداخت و مشخص بود از این سوالم جا خورده.
-نه چیزی نگفت شربته دیگه حتما یه دلیلی داره که میگه بخوری.
شونه ای بالا انداختم به هر حال که من نمی خواستم اون شربت رو بخورم چون به نظرم مشکوک بود.
پشت میز نشستم و چند لقمه کره و مربا برای خودم گرفتم و همراه چای خوردم.
به شدت تمایل به خوردن قهوه داشتم اما به خاطر بارداری برام مضر بود و نباید مصرف می کردم.
بعد از خوردن صبحونه از جام بلند شدم و ظرفا رو داخل سینک گذاشتم.
از بیکار بودن زیاد خسته شده بودم برای همین بدون توجه به حرف های نرجس خانم مشغول شستن ظرف ها شدم.
لیوان شربت رو هم داخل سینک خالی کردم و نخوردم.
به نرجس خانم مجبور شدم دروغ بگم تا اگه هرسام ازش سوال کرد بگه که شربت رو خوردم.
به اتاق رفتم و دوباره کتاب و دفترام رو پهن کردم.
نمی فهمیدم چرا وقتی هرسام گفته بود معلم خصوصیم رو میگه که برگرده خبری ازش نشده بود.
خداروشکر دیگه امروز خبری از کسل بودن نبود و حال و روز خوشی داشتم.
سخت مشغول درس خوندن شدم و مجبور بودم هر جا به مشکل می خورم علامت بزنم تا بعدا از معلمم سوال کنم.
🍑 رمان جذاب و اتشین #هرسام را هر روز ساعت ۱۸:۳۰ از کانال دنبال کنید.
👩🏻⚕
@amuzeshe_zanashue