#پارت_۵۱۵
سریع سرش را جلو برد و بوسه کوتاهی روی لبام زد.
به زور دستم را آزاد کردم و هلش دادم عقب
_ولم کن... نامرد عوضیه منحرف
تک خنده ای کرد که حرصم دراومد تا به خودش بیاد دستام رو مشت کردم و محکم کوبیدم توی صورتش.
_اگه دوستم نداری پس خیلی غلط می کنی بهم نزدیک میشی و هی ماچم میکنی مرتیکه...برو از خونه ام بیرون... منم دیگه پامو توی خونه آدم منحرف و هیزی مثل تو نمیذارم چون دیگه از دستت امنیت ناموسی ندارم...فهمیدی؟
دستی روی صورتش گذاشت و با لبخند گفت:
_ضربه دستت خیلی قویه واقعاً وحشی هستی...ولی عیبی نداره خودم کم کم رامت میکنم
با حرص دندونام روی هم ساییدم
_وحشی خودتی مرتیکه بزن به چاک
با اخم نگاهم کرد
_در مورد این که دیگه پاتو توی خونه ام نمیذاری باید بگم که؟...باشه نیا
چشمام گرد شد…ای نامرد عوضی…یعنی به همین راحتی قبول کرد که نیام؟حالا من یه چیزی گفتم تویه الدنگ نباید بیشتر اصرار کنی و هی بگی رامش بیا؟لعنتی…اصلا به درک اینطوری بهترم شد
نگاهی به چشمای گرد شده ام انداخت و نیشش رو تا ته باز کرد... مرتیکه برای من نیش چاک میدی؟مثلا اینکه خیلی خوشحال شد که گفتم نمیام…دهنم رو باز کردم تا یه چیز درشت بارش کنم که ناغافل خیز برداشت سمتم و دستشو انداخت زیر پام و بغلم کرد…بهت زده نگاهش کردم که خندید و گفت:
_چون خودم میبرمت...تو زحمت نکش عزیزم!!!!
پا تند کرد و به سمت در رفت…با حرص موهاش رو گرفتم و کشیدم
سریع سرش را جلو برد و بوسه کوتاهی روی لبام زد.
به زور دستم را آزاد کردم و هلش دادم عقب
_ولم کن... نامرد عوضیه منحرف
تک خنده ای کرد که حرصم دراومد تا به خودش بیاد دستام رو مشت کردم و محکم کوبیدم توی صورتش.
_اگه دوستم نداری پس خیلی غلط می کنی بهم نزدیک میشی و هی ماچم میکنی مرتیکه...برو از خونه ام بیرون... منم دیگه پامو توی خونه آدم منحرف و هیزی مثل تو نمیذارم چون دیگه از دستت امنیت ناموسی ندارم...فهمیدی؟
دستی روی صورتش گذاشت و با لبخند گفت:
_ضربه دستت خیلی قویه واقعاً وحشی هستی...ولی عیبی نداره خودم کم کم رامت میکنم
با حرص دندونام روی هم ساییدم
_وحشی خودتی مرتیکه بزن به چاک
با اخم نگاهم کرد
_در مورد این که دیگه پاتو توی خونه ام نمیذاری باید بگم که؟...باشه نیا
چشمام گرد شد…ای نامرد عوضی…یعنی به همین راحتی قبول کرد که نیام؟حالا من یه چیزی گفتم تویه الدنگ نباید بیشتر اصرار کنی و هی بگی رامش بیا؟لعنتی…اصلا به درک اینطوری بهترم شد
نگاهی به چشمای گرد شده ام انداخت و نیشش رو تا ته باز کرد... مرتیکه برای من نیش چاک میدی؟مثلا اینکه خیلی خوشحال شد که گفتم نمیام…دهنم رو باز کردم تا یه چیز درشت بارش کنم که ناغافل خیز برداشت سمتم و دستشو انداخت زیر پام و بغلم کرد…بهت زده نگاهش کردم که خندید و گفت:
_چون خودم میبرمت...تو زحمت نکش عزیزم!!!!
پا تند کرد و به سمت در رفت…با حرص موهاش رو گرفتم و کشیدم