#گریز_از_تو
#پارت_1028
_دروغه دیگه نه؟
سر سنگین شایان بالا آمد. صورت کبود یاسمین از دردی میگفت که ذره ای قابل هضم نبود. حتی نمیشد این جملات را تا ته خواند چه رسد به باور کردنش...
_دایی؟
گردن شایان خم شد و چشمش به عکس ها ماند! چه باید میگفت به دختری که تا می آمد از یک فاجعه عبور کند، سرش به دیوار دیگری اصابت میکرد.
_میشه بگید که دروغه؟
صورت شایان جمع شد. کاغذ از دستش افتاد و نفس های یاسمین با دیدن سکوت او سنگین تر شد. صدای گریه اش توی جنگ با احساساتش درآمد! بالاخره دست های شایان را تکان خورد و تن او را سمت خودش کشید. آرام درآغوشش گرفت و سکوتش کش آمد که یاسمین میان گریه گفت:
_چرا چیزی نمیگید؟ چرا یه کلمه حرف نمیزنید؟!
پلک های شایان با مکث بسته شد. صدایش از میان خروارها درد بیرون زد.
_اینارو... کی بهت داد؟!
_مهمه؟
چشم شایان به چانه ی لرزان او ماند. چیزی نمانده بود قلب جفتشان بایستد.
_الان واقعا مهمه که کی اینارو بهم داده؟
به عکس اشاره زد و سرش هیستریک تکان خورد:
_این آدم و میبینید؟ ارسلانه... خودِ ارسلان!
_اروم باش یاسمین.
دخترک با دستی یخ زده کاغذ را برداشت و مقابل چشم های او گرفت.
_دیدین... توش چی نوشته؟ خوندینش؟
کتف چپ شایان درد میکرد. عروق منجمدش با هیچ اکسیژن مضاعفی باز نمیشد! قلب یاسمین پمپاژ کردن را از یاد برده بود... شایان دست گذاشت روی صورت سرد او و کاغذ را از دستش کشید.
_اول یکم آروم باش... نفس بکش!
یاسمین ناباور نگاهش کرد.
_نفس بکشم؟ آروم باشم؟ میتونم؟ میشه؟ با دیدن این چیزا میشه شایان خان؟
رنگ پریده و فک لرزانش شایان را ترساند. محکم صورتش را میان دستانش گرفت و سعی کرد آرامش کند.
_همه چی و خودم برات میگم... همه چی و! فقط یه نفس عمیق بکش. یکم آروم باش... بخدا خودم برات تعریف میکنم.
گریز از تو در چنل vip با 1200 پارت به اتمام رسیده وچند ماه از اینجا جلوتره!
برای عضویت در چنل vip، میتونید مبلغ 40 هزار تومن رو به شماره کارتِ👇
6393461045433816
"به نام مریم نیک فطرت"
واریز کنید و پس از ارسال عکس یا اسکرینشات از فیش واریزی به آی دی ادمین بنده در تلگرام، لینک چنل vip رو دریافت کنید❤️👇
@ad_goriz_az_to
#پارت_1028
_دروغه دیگه نه؟
سر سنگین شایان بالا آمد. صورت کبود یاسمین از دردی میگفت که ذره ای قابل هضم نبود. حتی نمیشد این جملات را تا ته خواند چه رسد به باور کردنش...
_دایی؟
گردن شایان خم شد و چشمش به عکس ها ماند! چه باید میگفت به دختری که تا می آمد از یک فاجعه عبور کند، سرش به دیوار دیگری اصابت میکرد.
_میشه بگید که دروغه؟
صورت شایان جمع شد. کاغذ از دستش افتاد و نفس های یاسمین با دیدن سکوت او سنگین تر شد. صدای گریه اش توی جنگ با احساساتش درآمد! بالاخره دست های شایان را تکان خورد و تن او را سمت خودش کشید. آرام درآغوشش گرفت و سکوتش کش آمد که یاسمین میان گریه گفت:
_چرا چیزی نمیگید؟ چرا یه کلمه حرف نمیزنید؟!
پلک های شایان با مکث بسته شد. صدایش از میان خروارها درد بیرون زد.
_اینارو... کی بهت داد؟!
_مهمه؟
چشم شایان به چانه ی لرزان او ماند. چیزی نمانده بود قلب جفتشان بایستد.
_الان واقعا مهمه که کی اینارو بهم داده؟
به عکس اشاره زد و سرش هیستریک تکان خورد:
_این آدم و میبینید؟ ارسلانه... خودِ ارسلان!
_اروم باش یاسمین.
دخترک با دستی یخ زده کاغذ را برداشت و مقابل چشم های او گرفت.
_دیدین... توش چی نوشته؟ خوندینش؟
کتف چپ شایان درد میکرد. عروق منجمدش با هیچ اکسیژن مضاعفی باز نمیشد! قلب یاسمین پمپاژ کردن را از یاد برده بود... شایان دست گذاشت روی صورت سرد او و کاغذ را از دستش کشید.
_اول یکم آروم باش... نفس بکش!
یاسمین ناباور نگاهش کرد.
_نفس بکشم؟ آروم باشم؟ میتونم؟ میشه؟ با دیدن این چیزا میشه شایان خان؟
رنگ پریده و فک لرزانش شایان را ترساند. محکم صورتش را میان دستانش گرفت و سعی کرد آرامش کند.
_همه چی و خودم برات میگم... همه چی و! فقط یه نفس عمیق بکش. یکم آروم باش... بخدا خودم برات تعریف میکنم.
گریز از تو در چنل vip با 1200 پارت به اتمام رسیده وچند ماه از اینجا جلوتره!
برای عضویت در چنل vip، میتونید مبلغ 40 هزار تومن رو به شماره کارتِ👇
6393461045433816
"به نام مریم نیک فطرت"
واریز کنید و پس از ارسال عکس یا اسکرینشات از فیش واریزی به آی دی ادمین بنده در تلگرام، لینک چنل vip رو دریافت کنید❤️👇
@ad_goriz_az_to