#هوس_آلود
لینک قسمت اول
https://t.me/c/1392611966/78085
#قسمت_دویست_هشتاد_چهار
راستی ما که اسم واسشون انتخاب نکردیم، نه؟
ابرویی باال انداختم.
-دوماه مونده.
-شاید زودرس باشن، باید آمادگ ی داشته باشیم .
با خنده سرم رو تکون دادم.
واسه پدرشدن چه عجله ای داشت!
نفس عمیقی کشیدم.
میدونستم بچه هامون اتاقاشونو دوست دارند.
حق داشتند!
منم عاشق اتاقشون شدم، چه برسه به اون وروجکا.
-حاال بیا اتاق پسرمونو ببین!
-وای اونجام هم ینقدر قشنگه؟
سرش رو به معن ی آره تکون داد اوم، نمیخوام ب ی نشون فرقی بذارم.
منم همین قصد رو داشتم.
از آدم هایی که فرق می ذاشتند به شدت نفرت داشتم. تبعیض
قائل شدن میون بچه ها، باعث میشد روح و روان بچه کامال
بهم بریزه و لذت ی از بچه بودنش نبره.
دستم رو کشید با خنده گفت:
-االن پسرمون.
لبم رو روی هم فشردم .
از اتاق دخترمون لذت بردم و االن نوبت اتاق پسر کوچولومون
بود.
در اتاق رو باز کرد، روی در به انگلیسی و به رنگ آبی نوشته
بود اتاق!به اتاق نگاه کردم.
تختش آبی بود و به حالت ماش ی ن بود.
یه تختِ ماشی ن ی!
انواع و اقسام ماشین چه کنترولی چه ساده خیلی قشنگ
چیده شده بود .
به توپ فوتبال نگاه کردم و گفتم:
-آخه توپ تو خونه؟
شونه ای باال انداخت.
-خب خانومم شاید دلم خواست با شیر مردم فوتبال باز ی
کردم
پشت چشمی نازک کردم .
-ایش، شتر در خواب بیند پنبه دانه...
با کف دستش آروم به کمرم زد خواهیم دید، بازی خواهم کرد یانه!
نگاهم رو از اتاق گرفتم و به صورت شی طونش چشم دوختم .
-منم با شیر زنم بازی میکنم.
دستش بند کمرم شد.
-هردومون، با هردوشون بازی م یکنیم.
دختر و پسرمون یک اندازه مهمن و قوی !
حرفش باعث شد لبخند گنده ا ی روی لبم جا خوش کنه.
کمرم رو آروم فشرد.
خم شد و درحال ی که موهای ری خته شده روی شونهام رو کنار
میزد، گوشم رو بوسید و با صدای آرومی؛ طور ی که لبش به
الله ی گوشم م یخورد زمزمه کرد:
❤️🔥❤️🔥#هوس_آلود هر روز صبح و عصر در کانال قرار داده میشود.
@taghdir1
لینک قسمت اول
https://t.me/c/1392611966/78085
#قسمت_دویست_هشتاد_چهار
راستی ما که اسم واسشون انتخاب نکردیم، نه؟
ابرویی باال انداختم.
-دوماه مونده.
-شاید زودرس باشن، باید آمادگ ی داشته باشیم .
با خنده سرم رو تکون دادم.
واسه پدرشدن چه عجله ای داشت!
نفس عمیقی کشیدم.
میدونستم بچه هامون اتاقاشونو دوست دارند.
حق داشتند!
منم عاشق اتاقشون شدم، چه برسه به اون وروجکا.
-حاال بیا اتاق پسرمونو ببین!
-وای اونجام هم ینقدر قشنگه؟
سرش رو به معن ی آره تکون داد اوم، نمیخوام ب ی نشون فرقی بذارم.
منم همین قصد رو داشتم.
از آدم هایی که فرق می ذاشتند به شدت نفرت داشتم. تبعیض
قائل شدن میون بچه ها، باعث میشد روح و روان بچه کامال
بهم بریزه و لذت ی از بچه بودنش نبره.
دستم رو کشید با خنده گفت:
-االن پسرمون.
لبم رو روی هم فشردم .
از اتاق دخترمون لذت بردم و االن نوبت اتاق پسر کوچولومون
بود.
در اتاق رو باز کرد، روی در به انگلیسی و به رنگ آبی نوشته
بود اتاق!به اتاق نگاه کردم.
تختش آبی بود و به حالت ماش ی ن بود.
یه تختِ ماشی ن ی!
انواع و اقسام ماشین چه کنترولی چه ساده خیلی قشنگ
چیده شده بود .
به توپ فوتبال نگاه کردم و گفتم:
-آخه توپ تو خونه؟
شونه ای باال انداخت.
-خب خانومم شاید دلم خواست با شیر مردم فوتبال باز ی
کردم
پشت چشمی نازک کردم .
-ایش، شتر در خواب بیند پنبه دانه...
با کف دستش آروم به کمرم زد خواهیم دید، بازی خواهم کرد یانه!
نگاهم رو از اتاق گرفتم و به صورت شی طونش چشم دوختم .
-منم با شیر زنم بازی میکنم.
دستش بند کمرم شد.
-هردومون، با هردوشون بازی م یکنیم.
دختر و پسرمون یک اندازه مهمن و قوی !
حرفش باعث شد لبخند گنده ا ی روی لبم جا خوش کنه.
کمرم رو آروم فشرد.
خم شد و درحال ی که موهای ری خته شده روی شونهام رو کنار
میزد، گوشم رو بوسید و با صدای آرومی؛ طور ی که لبش به
الله ی گوشم م یخورد زمزمه کرد:
❤️🔥❤️🔥#هوس_آلود هر روز صبح و عصر در کانال قرار داده میشود.
@taghdir1