🔹نمیدونم چند نفرتون تو بچگی کتاب گربه ها و خروسها رو از کانون فکری کودک خونده.داستان خروسهایی که با القای اینکه تاجشون از آتیشه،گربه ها رو به بردگی کشیده بودن و گربه ها از ترس سوختن در آتش تاج به خروسها خدمت میکردن.تا اینکه در یک زمستان سرد،آتش اجاق گربه ها خاموش میشه
و گربه ها تصمیم میگیرن از تاج خروسی آتش بدزدن.خلاصه گربهای با ترس و لرز با چوبی به خروسی نزدیک میشود و نزدیک شدن همانا و فهمیدن اینکه تاج سرد است و نمیسوزاند همان!و خوب بعد،گربه ها دلی از عزای خروسها در آوردن.
بعد از
گربهها فهمیدهاندکه تاج سرد است و آتش ندارد!
برداشتی از مطلب بهروز مایل زاده
@madaaraneeeee
و گربه ها تصمیم میگیرن از تاج خروسی آتش بدزدن.خلاصه گربهای با ترس و لرز با چوبی به خروسی نزدیک میشود و نزدیک شدن همانا و فهمیدن اینکه تاج سرد است و نمیسوزاند همان!و خوب بعد،گربه ها دلی از عزای خروسها در آوردن.
بعد از
گربهها فهمیدهاندکه تاج سرد است و آتش ندارد!
برداشتی از مطلب بهروز مایل زاده
@madaaraneeeee