Postlar filtri




🔹زایمان در آب یک زایمان طبیعی است که ضمن درد کمتر نیازی به استفاده از داروهای بی‌حسی ندارد.


@madaaraneeeee




موسسه نیکوکاری مهرآفرین پناه عصر dan repost
Video oldindan ko‘rish uchun mavjud emas
Telegram'da ko‘rish
🔹امسال هم، در عید فطر
فطریه‌تون می‌تونه نجات‌بخش باشه…

🍼 شیرخشک برای نوزادان گرسنه…

👶 نوزادانی که از شیر مادر محروم‌اند…
😔مادرانی که گرفتار بیماری، اعتیاد یا فقرند…
🍼 گرسنگی، سهم هیچ نوزادی نیست!

💳 با پرداخت فطریه، در آرامش نوزادان شریک باشید:

💳 5894637000012820
💳 5057857000060180
💳 6037991199529904
📱 *733*7*3#
🔖IR710170000000216780692009

🖥 https://zarinp.al/mehrafarinorg.com

⭐️بیائید مهرآفرین باشیم

|اینستاگرام| وب سایت | پرداخت آنلاین|

❤️@mehrafarincharity


صبح بخیر زندگی🥰♥️


@madaaraneeeee


#سفر_عشق

لینک قسمت اول
https://t.me/c/1189118875/67172

#قسمت_صد_هفتاد_یک

وروي تختش خوابوندش وبا گريه گفت : -ريحانم ، خودم مواظبشم ولي تو باش ومادري كن برا بچه ات ... ببخش ما
روكه تو رو تنها گذاشتيم به خدا از پدرومادرت كه هيچي از خدا شرمندم كه يه بچه يتيم رو سپرديم دست گرگ
خونه زادمون .... ريحان همون شب دردش گرفت وما سريع رسونديمش زايشگاه انگار خودش مي دونست قراره
چي بشه كه همون شب همه چيز رو بهمون گفت ... ريحان دختر پاك ما به پدرومادرش پيوست ولي از خودش
يادگاري گذاشت كه مثل سيب با خودش از وسط دونيم مي شد هم از نظر شكل هم رفتار هم كردار وحتي همون
نگاه كه اگه مهربون باشي باهات مهربونه ولي اگه نه .. چشماش مثل مادرش سخت وبي روح ميشه ،من از بعد مرگ
ريحان ديگه اون رضاي قديمي نشدم شدم مثل پدرم يه پدرساالر... درست به وصيت ريحان عمل كردم وبه همه
گفتم بچه ي ريحان بايد فكر كن بچه ي ناصر وپروانه است در غير اين صورت از ارث محروميد فقط الزمه بفهمم
اون بچه خبر دار شده . بعد هم به ناصر همه چيزو درباره ي اموالش گفتم نزديك بود سكته كنه وبعد هم بهش
گفتم اون بچه رو پيش خودم نگهش مي دارم با منير ومادرم نشستيم دنبال اسمي كه هم به ريحان بخوره هم به
دختر ريحان ،اين شد كه اسمشو گذاشتيم ، رادا ... يعني زن نترس ،زن شجاع ... همين طور خيره وبا ناباوري به
پدربزرگ نگاه مي كردم كه پوشه ي زرد رنگي رو به طرفم هل داد وبراي اولين بار اشكو توي چشماي با صالبت پدر
بزرگ ديدم كه با گريه گفت : -ببخش رادا اين همه ساله عذاب وجدان دارم اگه من پول مورد نياز ناصرو مي دادم
بهش واون چشم نمي دوخت به اموال يه دختر يتيم .... بعد هم به پوشه اشاره كردو گفت : -همه ي مدارك مادرت
وشناسنامه ي اصليت وهمه ي اسناد اينجاست ... بايد بهت بگم بعد از اون پدرت هر چي به دست اورده به تو تعلق
پيدا مي كنه چون رو سرمايه ي تو ومادرت كار كرده وبه سادگي مي توني ازش بگيري همه ي اين چيزا توي اسناد
قيد شده .... پدر بزرگ نگاه اشكي شو به آويد كه با خونسردي اونو نگاه مي كرد دوخت وگفت : -يه تار مو از سرش
كم بشه زندگيتو سياه ميكنم ... فهميدي ؟ آويد لبخند مطمئني زدو گفت : -مطمئن باشيد پدرجان ... وسط حرف
آويد پريدم وگفتم : -ببخشيد ... اشكامو كه نمي دونم كي سرازير شده بود رو پاك كردم وبه منير جون وپدربزرگ
كه با چشماي اشكي بهم خيره شده بودن نگاه كردم وگفتم : -چرا ؟ چرا االن بهم مي گيد ؟ چرا قبال نگفتيد ؟
پدربزرگ با شرمندگي گفت : -خواسته مادرت بود ... ما در حقش ظلم كرديم ولي ديگه مي خواستيم اين خواسته
اش عملي بشه .. ببخش دخترم ... به آويد نگاه كردم لبخند خونسرد ومهربوني بهم زد وجود آويد بهم قدرت ميداد
كه با اين موضوع ضعيف بر خورد نكنم با لبخندش قوت مي گرفتم ، دوباره نگاهمو به پدر بزرگ دوختم وگفتم : -
اين طوري نباشيد پدربزرگ من همون پدربزرگ قوي وجدي خودمو مي خوام ،اين اشكارودوست ندارم در ضمن
شما خطايي نكرديد كه به خاطرش شرمنده باشيد وطلب بخشش كنيد خشم جلوي چشمامو گرفت ومي دونم اون
لحظه نگاهم پر از كينه وانتقام بود با صدايي كه توش نفرت موج ميزد به پدر بزرگ نگاه كردم وگفتم : -ولي
پدربزرگ از پسرت وخانوادش نمي گذرم درسته مادرمو نديدم ولي عذابشو با گوشت وخونم درك مي كنم، شما
برام مهميد ولي توي اين موقعيت تنها به نابودي اون خانواده فكر مي كنم ... اميد وارم ناراحت نشده باشيد از حرفام
... پدر بزرگ به پشتي صندلي تكيه داد وگفت : -پسرمه درست ، ولي از حق اون بچه يتيم نمي گذرم .... من به همه
چيز فكر كردم كه االن دارم اين مداركو دستت ميدم ... سرمو تكون دادم ولي انگار توپ توش كار گذاشته بودن
مداركو توي دستم گرفتم وبهش نگاه كردم در حالي كه به سختي از جام بلند ميشدم رو به همه گفتم : -ببخشيد نياز
دارم كه تنها باشم وكمي فكر كنم ... سريع خودمو به اتاقم رسوندم اتاقم تاريك ،تاريك بود احساس بدي بهم دست
داد انگار توي تاريكي نميشد انتقام گرفت چراغو روشن كردم ونشستم روي زمين مقابل تختم پاكت رو روي تختم


🔥توجه توجه داستان زیبای جدید #سفر_عشق هر صبح و عصر در کانال قرار داده میشود

@madaaraneeeee




انواع شمع و عود تطهیر شده با راهنمایی کامل جهت پاکسازی روح و جسم.
✅ پاکسازی محل کار و ایجاد انرژی کسب ثروت
🌸 درکتاب قرآنی شخصی و انواع دعای گشایش
💫 درکتاب قرآنی زوجین . بطلان طلسم زوجین
🌼 پاکسازی محل زندگی و کسب آرامش
💞 ایجاد حس خوب در خانواده و همسر و فرزند
عضویت در کانال سیدکاظمینی👇:
https://t.me/+8iezbcoMFEQ5Mjg0


دلا چه دیده فروبسته‌ای؟
سپیده دمید
سَری برآر که خوش
عالمی‌ست عالمِ صبح


صبح بخیر


@madaaraneeeee


🔹روغن جوانه گندم و افزایش سایز سینه

👈ماساژ این روغن روی سینه ها به افزایش جریان خون کمک میکند و درنتیجه غذارسانی و اکسیژن رسانی بهتری به آن میرسد و موجب بزرگ شدن اندازه سینه ها میشود.

⁣⁣
@madaaraneeeee


Video oldindan ko‘rish uchun mavjud emas
Telegram'da ko‘rish
صبح است و هوایِ دلِ من مثلِ بهار است
پلکی بزن و صبح بخیرِ غزلم باش...🌸
‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌  ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌

@madaaraneeeee


#سفر_عشق

لینک قسمت اول
https://t.me/c/1189118875/67172

#قسمت_صد_هفتاد


من خيلي بچه بودم كه مادروپدرم
مردن از همون بچگي مامان منير منو بزرگ كرد هميشه قدر دانش بودم هيچ وقت بهم باال تر ازگل نگفت وهميشه هوامو داشت ولي من از يه چيزي زجر مي برم ... توي همون عالم كودكي از تنهايي مامان زجر مي كشيدم خيلي
خاستگار داشت ولي همه رو به خاطر من رد مي كرد واين بيشتر منو عذاب ميداد تا اينكه اون روز شما ومادر جون
اومديد براي خاستگاري ، مامان منير جوابي كه به همه مي داد به شماهم داد ولي يه فرق خيلي بزرگ مي كرد اونم
اينكه شب موقعه خواب خيلي گريه كرد وهمش يا خدا رو صدا مي كرد يا اسم پدر جونو مي برد ... اون روز كه به
پدرجونم گفت به خاطر من نمي خواد ازدواج كنه به دستو پاش افتادم وگفتم به خاطر من اينكارو نكنه شده حتي تنها
زندگي كنم ولي نميذارم كه شما پشت پا به بختت وكسي كه دوستش داري بزني ... خالصه همه ي اينا باعث شد
مامان منير قبول كنه با پدرجون ازدواج كنه ،وقتي اومدم توي اين خونه اوايل احساس غريبي مي كردم ولي كم كم به
همه چيز عادت كردم مادر جونو خيلي دوست داشتم عاشق بوي گالبو گالي محمدي توي جانمازش بودم ،با بچه هام
خوب بودم ولي همه رو به چشم خواهر برادري مي ديدم به جز ناصر ناصر اصال طرفم نميومد يه جوراي ازم دوري
مي كرد واين منو كنجكاو مي كرد خيلي سنگين بود ومن اونو دوست داشتم به خودم كه اومدم ديدم عاشق ناصر
شدم وقتي مامان منير پيشنهاد نادرو داد كلي گريه كردم ازم پرسيد چرا گريه ميكنم ،منم از دار دنيا همين مامان
منيرو داشتم راز دلمو بهش گفتم اونم به پدر جون گفت چند وقتي خبري نشد كه دخترا بهم پيله كردن بايد با نادر
ازدواج كني وقتي گفتم نه ديگه باهام خوب رفتار نكردن ومنو به چشم دشمن خانواده ديدن مخصوصا بعد از دعواي
نادر با ناصر ... زماني كه قرار بود باناصر ازدواج كنم انقدر خوشحال بودم كه حد نداشت ولي نمي دونستم اين
خوشحالي زياد دوام نداره ... ناصر يه ماه اول خوب بود ولي بعد كم كم رفتارش باهام بد شد وقتي ازش پرسيدم
چرا؟ گفت كارام بهم گره خورده پول مي خوام ولي بابا بهم نمي ده يه دفعه وسط حرف ريحان پريدم وگفتم : اون به
من هيچي نگفته بود ... ريحان خنده ي تلخي كرد وگفت : االن ديگه مي دونم پدر جون- بعد ادامه داد : -منم گفتم
عيبي نداره خودم كمكت مي كنم شوهرم بود ،ناصر بود ، دوستش داشتم پوالمو بهش دادم كم كم به بهونه هاي
مختلف ازم پول مي گرفت وباهاش زندگيشو مي ساخت زماني كه پوالم ته كشيد با دادو بيداد گفت چرا بچه دار نمي
شي نكنه نازايي وبعد شروع كرد به بهانه گرفتن وزن خواستن من زن بودم همه ميگن حس ششم زنا خيلي قويه مال
منم مثل بقيه ، فهميده بودم زير سرش بلند شده ولي نمي دونستم كيه؟ ناصر مي خواست منو از سرش باز كنه ولي
من نمي خوستم حاال كامال نقششو فهميده بودم اون اموالمو مي خواست ولي من پيش خودم قسم خوردم كه همه رو
پس مي گيرم براي همين راضي به جدا شدن نشدم وقتي ناصر پروانه رو گرفت همه چيز برام رو شد پروانه قبل از
ازدواج ما خيلي دورو بر ناصر مي چرخيد االنم به خاطر اون بدون هيچ حرفي زنش شد ... نمي خوام سرتونو درد
بيارم اين چند سال خيلي دويدم هم دنبال دكتر هم اسنادم ناصر هر دوهفته يه بار منت سرم ميذاشت وميومد پيشم
منم از همون يه شب استفاده مي كردم ومدارك اماده شده رو با انگشت ناصر مهر مي كردم ،همه چيزو دوباره به نام
خودم كردم حتي چيزايي كه مال خودش بود ديگه مي خواستم ريحان بد باشه نه خوب ولي يه مشكل ديگه هم بود
چون اگه مي فهميد نمي ذاشت ازش جداشم وهمه چيز دوباره به خودش بر مي گشت منم تالشمو براي بچه دار
شدن بيشتر كردم كه همه ي داراييم به بچه ام برسه .... ريحان بعد اين حرفا بلند شد واسنادو دست من داد با گريه
والتماس به من كه بابهت نگاهش مي كردم گفت: -پدر جون من مي دونم عمري به دنيا ندارم حالم خوش نيست اگه
عمري هم باشه خودم قطعش ميكنم ولي شمارو به خدا قسم نذاريد بچه ام تنها وبيكس زير دست اونا بزرگ بشه
اين مداركو بگيريد .. حتي ... حتي براي محكم كاري به بچم وكالت دادم تا همه چيز براي اون باشه پدر جون نمي
خوام تا زماني كه بزرگ شد از چيزي با خبر بشه ... بهتون التماس ميكنم ... مادرم سريع اومد زير كتفشو گرفت


🔥توجه توجه داستان زیبای جدید #سفر_عشق هر صبح و عصر در کانال قرار داده میشود

@madaaraneeeee


🔹پس از قطع مصرف قرص های جلوگیری از بارداری در آن ماه و گاهی تا یک الی دو ماه بعدی ممکن است روند تخمک گذاری دستخوش تغییر و اختلال شود. قرص های با کمترین عوارض به ترتیب بلارا و چاریوا و بعد یاز و یاسمین و در نهایت ال دی هستند.

⁣⁣
@madaaraneeeee


🔹آزمایش‌ها نشان می‌دهد هر چیزی که خانمها در دوران بارداری می‌خورند در مایع آمنیوتیک قابل تشخیص بوده و جنین طعم و مزه‌ها را کم کم درک میکند.
شاید این یک مکانیسم بقا به نظر برسد که ما انسانها با عشق به شیرینی به دنیا می‌آییم. ما این مزه را حتی زمانی که در شکم مادرمان هستیم دوست داریم
حدود ۱۵ تا ۱۶ هفته بعد از لقاح، جنین لذتی که از شیرینی می‌برد را با بلعیدن بیشتر مایع آمنیوتیک زمانی که شیرین است، نشان میدهد. جالب است زمانی که این مایع تلخ است جنین تمایلی به آن ندارد. تمایل به شوری و ترشی هم ذاتی است.

⁣⁣
@madaaraneeeee


🔹نشانه های تخمک گذاری میتواند در افراد مختلف، متفاوت باشد اما بطور کلی شامل موارد زیر است:

🔸لکه بینی
🔸کرامپ های شکمی
🔸حساسیت پستان
🔸نفخ

⁣⁣ @madaaraneeeee


🔹خانم‌های باردار کرفس ممنوع


👈کرفس با وجود خواص شگفت‌انگیز در دوران حاملگی برای خانم‌ها ممنوع است چرا که ممکن است خوردن آن باعث سقط جنین یا به وجود آمدن نقص عضو شود.

⁣⁣
@madaaraneeeee


#سفر_عشق

لینک قسمت اول
https://t.me/c/1189118875/67172

#قسمت_صد_شصت_نه


بيچاره مادرم ازروي ريحان خجالت مي كشيد يه ماه تمام مريض شد كه چرا
برادرم دخترشو به ناصر كه زنه خوبي مثل ريحان داره داده ... تازه اون موقع فهميديم كه چرا پروانه هميشه دورو بر
ناصر مي پلكيده دختر برادرم بود نمي تونستم از خانواده بيرونش كنم ، هم خونم بود پروانه زياد كاري به ريحان
نداشت البته اون چيزي كه ما مي ديديم ،ريحانم زيادباهاشون كلكل نمي كرد ناصرم كه انگار اسمون دهن باز كرده
واين پروانه رو انداخته بود رو زمين .... پروانه بعد از سه ماه ازدواج بار دار شد ناصر خيلي بهش ميرسيد وريحانم
روز به روز الغرتر مي شد تنها چيزي كه از زندگيشون تونستيم سر در بياريم اين بود كه ناصر خان لطف كردن ويه
اتاق به ريحان دادن تازياد تو چشم نباشه ،اخه ريحان هر كاري مي كرد تا ما از زندگيش سردر نياريم . پروانه يه
دوقلوبه دنيا آورد سارا وآراد حتي به ريحان اجازه نمي داد يه قدمي بچه ها بره وناصر هم با به دنيا اومدن بچه ها با
ريحان مثل يه كلفت بي جيره مواجب رفتار مي كردهر چي به ريحان التماس مي كرديم برگرد ،جدا شو گوش
نميداد ،كاراش برامون قابل درك نبود حتي يه بار به زور اوردمش خونه ناصرم كه از خدا خواسته مي خوات طالقش
بده ولي ريحان راضي نشد وقسمم داد به جونه منير وبچه ها كه بزارم زندگي كنه به دستو پاي مادرم افتاد ومادرم هم
همين طور گريه مي كرد ومي گفت نكن ريحان ... با جونيت اين كارو نكن ... چي مي گفتيم ؟چي كار مي كرديم
وقتي خودش اين زندگي نكبت بارو مي خواست ؟بهش اجازه دادم برگرده ولي بازم دست از اصرار برنداشتم ...
هفت سال شد زندگي نكبت بار ريحان وعذاب وجدانه من هفت سال شد بي خوابي هاي منير وگريه هاي شبانش
وشرمش از خانواده ي ريحان ، بيماري قلب مادرم هفت سال شد زجراي ريحان هفت سال شد .... هيچ وقت اون روز
يادم نميره ريحان بعد از هشت سال زندگي با ناصر خوشحال اومد خونه رو لبش لبخند بود دوباره چشماي بي
حالتش رنگ گرفته بود منو منيرومادرم با تعجب بهش نگاه مي كرديم كه خبر بار داريشو داد از اون خوشحال تر ما
بوديم سريع به همه زنگ زديم وخبرشون كرديم مادرم همين طور براش اسپند دود مي كرد ...همه رو دعوت
كرديم ناصر وپروانه زماني كه موضوع رو فهميدن كلي دعوا به پا كردن مرضي وراضيه هم از همون موقع انگ نا
خواسته بودنو به بچه زدن ،ناصر حرفش يه كالم بود سقط ولي ريحان براي اولين بار جلوش ايستاد وبالحن محكمي
گفت : -نه ... نه ناصر اين يكي نه ... اين بچه ي منه ،همه ي وجودمه ... همون موقع پروانه با عصبانيت گفت : -
دختره ي حرومزاده تو كه بچه دار نمي شدي ؟چي شد يه دفعه .... هه هرزه توي فاميل كم بود كه اونم اضافه شد ...!
مادرم ديگه نتونست تحمل كنه جلوي چشماي متعجب همه زد توي دهن پروانه براي اولين بار روي كسي دست بلند
مي كرد مادرم حتي براي تربيت وتنبيه ما رومون دست بلند نكرده بود، پروانه الل موني گرفت ناصرم كه مي
خواست حرف بزنه خفه شد ريحانه جلوي چشم همه بدون هيچ ناراحتي با چشماي سردش زل زد تو چشماي ناصرو
گفت : -فكر كردي توي اين هفت سال بيكار ميشينم ... نه آقا منم بلدم ،هر چي دكتر خوب بود رفتم تا مشكلمو حل
كنم ... اون روز ازماخواست كه خونه ي ما بمونه اما بازم زير بار طالق نرفت ماهم قبول كرديم ، توي اون چند وقت
خيلي به ريحان رسيديم مادر كه انگار دختر خودش بود انقدر ناز ريحانو مي كشيد كه حد نداشت ولي اون از بس
خانم بود هيچ وقت لوس نشد هفت ماهش بود كه همه ي ما روصدا كرد چند روزي بود حالش بد بود ولي قبول نمي
كرد كه بريم دكتر اون شب همه رفتيم پيشش ريحان به سختي از جا بلند شد وهمون طور كه هن هن مي كرد قرانو
از تاقچه برداشت واومد جلوي تك تك ما گذاشت وبهمون گفت قسم به اين كتاب بديد كه حرفام تا اخر عمر توي
همين اتاق بمونه وبيرون نره ماكه همه تعجب كرده بوديم قسم خورديم... حرفاي ريحان هنوز توي سرم مي چرخه
وهرروز بيشتر از ديروز باعث عذاب وجدانم ميشه ... ريحان با گريه شروع كرد -..


🔥توجه توجه داستان زیبای جدید #سفر_عشق هر صبح و عصر در کانال قرار داده میشود

@madaaraneeeee


🔹درد تخمدان قبل از پریود

👈زمانی که دو هفته از پریودی میگذرد یعنی بین 10 تا 14 روز پس از پریودی زمان تخمک گذاری است. هنگام آزاد شدن تخمک مایعی همراه با آن آزاد میشود که ممکن است دردی را در زیر دل ایجاد کند.


@madaaraneeeee


🔹کم رویی ارثی نیست

انتقاد،
سرکوب و سرزنش
مقایسه ی کودک با کسانی که او قدرت هم گامی با آنان را ندارد

از مهم ترین عوامل کم رویی است.


@madaaraneeeee


🔹عواملی که سبب ترشح غیرطبیعی از واژن می شود👇

● دیابت
● حاملگی
● #عفونت
● دوش واژینال
● بعضی صابونها
● آنتی بیوتیکها
● اسپری های پاک کننده ناحیه تناسلی


@madaaraneeeee

20 ta oxirgi post ko‘rsatilgan.