مرا راضی کن (میمی و سالواتوره) VIP dan repost
#پارت_۱۲۸
#جلد_سوم_ادیسه_تاریک
#مرا_راضی_کن
«خوبه که این رو میشنوم. اما چی باعث شده این تصمیم رو بگیری؟»
جرات ندارم بهش بگم پدرم پیشم اومد و منو فاحشهای خطاب کرد که برای سه میلیون دلار پاهامو واسهش باز کردم تا بتونم ازش پول بگیرم.
اگه به سالواتوره بگم دیوونه میشه.
پس چیز دیگهای بهش میگم.
«اینطوری حس بهتری دارم. چون با رستوران یا بدون رستوران من با تو میمونم. یکم نشستم فکر کردم و دیدم اینطوری بهتره.»
نگاهم رو میگیره و عمیقا بهم زل میزنه.
«باشه»
لبخند میزنم و یه بوسهی سریع از لبهاش میگیرم.
«حالا بهتره برم.»
«دختر کوچولو. من فکر میکنم یه چیزی تو رو اذیت میکنه. چیه؟»
بهش نگاه میکنم. و به خطری که خانوادههای مافیا رو همیشه تهدید میکنه فکر میکنم.
حتی خودش در مورد خطراتی که تهدیدشون میکنه بهم میگفت.
این پسرا مافیا هستن. اما نه یه مافیای معمولی. اینا جوردانو هستن.
«سالواتوره، میدونم که شما دوست دارید زنها رو از کاراتون دور نگه دارید. و احتمالا نمیتونی جواب این حرفمو بدی. اما شماها… »
من واقعاً از صحبت کردن در این مورد احساس ناراحتی میکنم. ما هرگز در مورد چیز دیگهای به جز کلاب صحبت نمیکنیم و خودشم خوب میدونه منظور من کارهای تجاریشون نیست.
«چی دختر کوچولو؟»
بهش نگاه میکنم. به دوست پسرم. ولی اون دیگه پسر نیست.
از زمان کشته شدن فرانکی، وینسنت کاپو شده. این روشیه که توی خانوادههای سنتی یه رسمه. برای نسلهای زیادی.
#جلد_سوم_ادیسه_تاریک
#مرا_راضی_کن
«خوبه که این رو میشنوم. اما چی باعث شده این تصمیم رو بگیری؟»
جرات ندارم بهش بگم پدرم پیشم اومد و منو فاحشهای خطاب کرد که برای سه میلیون دلار پاهامو واسهش باز کردم تا بتونم ازش پول بگیرم.
اگه به سالواتوره بگم دیوونه میشه.
پس چیز دیگهای بهش میگم.
«اینطوری حس بهتری دارم. چون با رستوران یا بدون رستوران من با تو میمونم. یکم نشستم فکر کردم و دیدم اینطوری بهتره.»
نگاهم رو میگیره و عمیقا بهم زل میزنه.
«باشه»
لبخند میزنم و یه بوسهی سریع از لبهاش میگیرم.
«حالا بهتره برم.»
«دختر کوچولو. من فکر میکنم یه چیزی تو رو اذیت میکنه. چیه؟»
بهش نگاه میکنم. و به خطری که خانوادههای مافیا رو همیشه تهدید میکنه فکر میکنم.
حتی خودش در مورد خطراتی که تهدیدشون میکنه بهم میگفت.
این پسرا مافیا هستن. اما نه یه مافیای معمولی. اینا جوردانو هستن.
«سالواتوره، میدونم که شما دوست دارید زنها رو از کاراتون دور نگه دارید. و احتمالا نمیتونی جواب این حرفمو بدی. اما شماها… »
من واقعاً از صحبت کردن در این مورد احساس ناراحتی میکنم. ما هرگز در مورد چیز دیگهای به جز کلاب صحبت نمیکنیم و خودشم خوب میدونه منظور من کارهای تجاریشون نیست.
«چی دختر کوچولو؟»
بهش نگاه میکنم. به دوست پسرم. ولی اون دیگه پسر نیست.
از زمان کشته شدن فرانکی، وینسنت کاپو شده. این روشیه که توی خانوادههای سنتی یه رسمه. برای نسلهای زیادی.