شیطان مونث dan repost
-عروسک و بده مال بچمه
-بچت دختره ...عروسک واسه چیشه
حتی نتونستی یه پسر واسه شوهرم بیاری
باید بچه تو بندازی ما نون خور اضافه مثل خودت نمیخوایم
شوهرم دست رو شکم زن عزیزش کشید و گفت:
-بچه من...وارث من تو شکم زنمه
تو حتی عرضه نداشتی واسم یه پسر بیاری
حالا وظیفته کلفتی زنم و کنی
لباسای کثیف سایه رو که توی صورتم انداخت از بوی بدشون حالت تهوع گرفتم و عق زدم
سایه دستاش رو دور گردن شوهرم انداخت و گفت:
-اون واست دختر میاره من پسر
نمیتونم تحملش کنم عشقم
الانم ببین چجوری عق میزنه انگار من کثیفم
قباد شورت کثیفش و برداشت و توی صورتم پرت کرد:
-میری توی حیاط با آب سرد دونه دونه لباسای عشقم و با دست میشوری والا امشب تو حیاط میخوابی
-اما...اما بیرون برف میاد...بخدا میمیرم
-بهتر...اگه میتونی زودتر بمیر ،بلکه از دستت راحت شم
-نامرد این بچه خودتم هست
لباسم رو گرفت و پرتم کرد توی حیاط:
-من بچه دختر نمیخوام
خودت و توله ت و توی قبرم ببینم ککم نمیگزه
قباد خان مجبورم کرده بود توی اون هوای برفی یخ حوض و بشکنم و لباسای زنش رو بشورم.
با اون لباسای تابستونی داشتم یخ میزدم
زیر دلم که تیر کشید اشکام و تند تند پاک کردم:
-آروم باش عشق مامان
بابا دروغ میگه...اون اون دوست داره
فقط فقط...از دست مامانت عصبانیه ولی تو رو...
نگاهم که به خون روی برفا افتاد پاهام شل شد و همونجا افتادم.
چشمام کم کم داشت تار میشد و دیگه جونی نداشتم که صدای فریادش رو شنیدم:
-خزر ...چت شده؟
این ...این خون چیه؟
لبخند تلخی زدم:
-با عشقت و پسرت خوش باش
منو دخترم دیگه مزاحمت نمیشیم...
https://t.me/+-hHn5alBzPgyMmQ0
https://t.me/+-hHn5alBzPgyMmQ0
https://t.me/+-hHn5alBzPgyMmQ0
https://t.me/+-hHn5alBzPgyMmQ0
من قبادم!
قباد خان سالار که زن اولش نازا بود
بعد از مرگ برادرم به اجبار پدرم زن داداشم رو عقد کردم تا برام وارث به دنیا بیاره
یه دختر لال که پدرش برادرم رو کشته بود
براش شرط گذاشتم که اگه بچه دختر بشه خودش و بچه رو پرت میکنم بیرون
میخواستم انتقام خون برادرم رو بگیرم و در حالیکه حامله بود هر روز شکنجه ش کردم تا وقتی که بچه به دنیا اومد و...
-بچت دختره ...عروسک واسه چیشه
حتی نتونستی یه پسر واسه شوهرم بیاری
باید بچه تو بندازی ما نون خور اضافه مثل خودت نمیخوایم
شوهرم دست رو شکم زن عزیزش کشید و گفت:
-بچه من...وارث من تو شکم زنمه
تو حتی عرضه نداشتی واسم یه پسر بیاری
حالا وظیفته کلفتی زنم و کنی
لباسای کثیف سایه رو که توی صورتم انداخت از بوی بدشون حالت تهوع گرفتم و عق زدم
سایه دستاش رو دور گردن شوهرم انداخت و گفت:
-اون واست دختر میاره من پسر
نمیتونم تحملش کنم عشقم
الانم ببین چجوری عق میزنه انگار من کثیفم
قباد شورت کثیفش و برداشت و توی صورتم پرت کرد:
-میری توی حیاط با آب سرد دونه دونه لباسای عشقم و با دست میشوری والا امشب تو حیاط میخوابی
-اما...اما بیرون برف میاد...بخدا میمیرم
-بهتر...اگه میتونی زودتر بمیر ،بلکه از دستت راحت شم
-نامرد این بچه خودتم هست
لباسم رو گرفت و پرتم کرد توی حیاط:
-من بچه دختر نمیخوام
خودت و توله ت و توی قبرم ببینم ککم نمیگزه
قباد خان مجبورم کرده بود توی اون هوای برفی یخ حوض و بشکنم و لباسای زنش رو بشورم.
با اون لباسای تابستونی داشتم یخ میزدم
زیر دلم که تیر کشید اشکام و تند تند پاک کردم:
-آروم باش عشق مامان
بابا دروغ میگه...اون اون دوست داره
فقط فقط...از دست مامانت عصبانیه ولی تو رو...
نگاهم که به خون روی برفا افتاد پاهام شل شد و همونجا افتادم.
چشمام کم کم داشت تار میشد و دیگه جونی نداشتم که صدای فریادش رو شنیدم:
-خزر ...چت شده؟
این ...این خون چیه؟
لبخند تلخی زدم:
-با عشقت و پسرت خوش باش
منو دخترم دیگه مزاحمت نمیشیم...
https://t.me/+-hHn5alBzPgyMmQ0
https://t.me/+-hHn5alBzPgyMmQ0
https://t.me/+-hHn5alBzPgyMmQ0
https://t.me/+-hHn5alBzPgyMmQ0
من قبادم!
قباد خان سالار که زن اولش نازا بود
بعد از مرگ برادرم به اجبار پدرم زن داداشم رو عقد کردم تا برام وارث به دنیا بیاره
یه دختر لال که پدرش برادرم رو کشته بود
براش شرط گذاشتم که اگه بچه دختر بشه خودش و بچه رو پرت میکنم بیرون
میخواستم انتقام خون برادرم رو بگیرم و در حالیکه حامله بود هر روز شکنجه ش کردم تا وقتی که بچه به دنیا اومد و...