شیطان مونث dan repost
_داداشم مامانتو حامله کرده منم تورو حامله کنم خوبه مهرا نه!؟
بهم چسبید و متورم بون پایین تنهاش رو قشنگ حس کردم.
دستی گذاشتم روی سینهاش و هلش دادم اما یه ذرهام تکون نخورد.
_برو عقب شاهرخ ممکنه یکی بیاد.
خندید.
_بیاد مثلا چی میشه!؟ بالاتر از سیاهی که رنگی نیست که تو دیدی!!
مادر چهل سالهات که یه دختر هیجده ساله داره از یه پسر سیساله حامله شده
ابرویی دیگه برات نمونده از چی میترسی هوم!؟
بازم خطای مادرم رو زد تو سرم.
اون رفته حامله شده چه ربطی به من داره.
با حرص گفتم : مادر من ح*شری بوده رفته با داداش تو قرار نیست منم عین مامانم باشم برو عقب.
خم شد لیسی به لبم زد که خشک شده بهش نگاه کردم.
کمی عقب رفت
_مهرا ذات اصلیت رو از دوست پسر سابقت مخفی نکن فقط من میدونم تو چقدر ح*شری هستی.
دستی داخل شلوارم کرد و با انگشت شروع به مالیدنم کرد.
_شورتم نپوشیدی که جوون چه نرمه.
لعنتی خوب بلد بود منو تحریک کنه.
_ولم کن شاهرخ...
صدام داشت میلرزید.
با کاری که کرد چشمام بسته شد و اهی کشیدم.
_آه شاهرخ..
شاهرخ انگشتش رو فرو کرد داخل واژنم دردم گرفت
بهم نزدیک شد دم گوشم گفت :دیدی چه راحت وا دادی قشنگ نقطه ضعفتو میدونم.
_باشه باشه الان تو مراسم خواستگاری هستیم دیر بریم شک میکنن ولم کن بعد حرف میزنیم.
_خیس کردی یه حال کوچولو بهت بدم بعد ولت میکنم که بری
شلوارم رو کامل کشید پایین
دستی گذاشت زیر بغلم و منو کشید بالا پاهام رو روی شونهاش قرار داد
_ممکنه یکی بیاد.
_کسی جرات نمیکنه بیاد تو نترس حال کن فقط...
حواست باشه صدات بیرون نره.
با لیسی که به پایین تنهام زد چشام بسته شد و اه عمیقی کشیدم
https://t.me/+bAlaKcTOMUc1Zjdk
https://t.me/+bAlaKcTOMUc1Zjdk
https://t.me/+bAlaKcTOMUc1Zjdk
https://t.me/+bAlaKcTOMUc1Zjdk
داشتم چایی درست میکردم که یکی از پشت بهم چسبید طبق معمول کسی نبود جز شاهرخ.
بازم پایین تنهاش رو بهم مالید
_این آقاهه دلش برای سوراخای تتگت تنگ شده کی قراره بهش برسی!؟
برگشتم اخمی کردم.
_شاهرخ مادر من نزدیک زایمانشه الان وقتش نیست.
_این جلوی تو خودش رو لوس میکنه وگرنه همیشه صدای اه و نالهاش داره از اتاق داداشم میاد.
اونا هر شب در حال کردنن منو تو...
خم شد و لبام رو مک محکمی زد
_میخوامت مهرا...
_الان وقتش نیست.
_اتفاقا الان وقتشه دارم سیخ میکنم.
نگاهی به در اشپزخونه کرد
_اخه اینجا!؟
_منو تو که عادت داریم هرجایی سکس کنیم پس بهونه نیار
آب دهنش رو قورت داد.
_ولی مامانم ..
_اون سرگرم دوستشه بکش پایین کمی سوراخات رو فتح کنم.
_فقط یه راند ها مهمون داریم زشته
چشماش برقی زد
_باشه.
برگشتم شلوارم رو کشیدم پایین باسنم رو بالا داد و....
🔞مادر و دختر با دوتا برادر رابطه دارند 🔞
برای خوندن این رمان هات روی لینگ بزن👇👇
https://t.me/+bAlaKcTOMUc1Zjdk
https://t.me/+bAlaKcTOMUc1Zjdk
بهم چسبید و متورم بون پایین تنهاش رو قشنگ حس کردم.
دستی گذاشتم روی سینهاش و هلش دادم اما یه ذرهام تکون نخورد.
_برو عقب شاهرخ ممکنه یکی بیاد.
خندید.
_بیاد مثلا چی میشه!؟ بالاتر از سیاهی که رنگی نیست که تو دیدی!!
مادر چهل سالهات که یه دختر هیجده ساله داره از یه پسر سیساله حامله شده
ابرویی دیگه برات نمونده از چی میترسی هوم!؟
بازم خطای مادرم رو زد تو سرم.
اون رفته حامله شده چه ربطی به من داره.
با حرص گفتم : مادر من ح*شری بوده رفته با داداش تو قرار نیست منم عین مامانم باشم برو عقب.
خم شد لیسی به لبم زد که خشک شده بهش نگاه کردم.
کمی عقب رفت
_مهرا ذات اصلیت رو از دوست پسر سابقت مخفی نکن فقط من میدونم تو چقدر ح*شری هستی.
دستی داخل شلوارم کرد و با انگشت شروع به مالیدنم کرد.
_شورتم نپوشیدی که جوون چه نرمه.
لعنتی خوب بلد بود منو تحریک کنه.
_ولم کن شاهرخ...
صدام داشت میلرزید.
با کاری که کرد چشمام بسته شد و اهی کشیدم.
_آه شاهرخ..
شاهرخ انگشتش رو فرو کرد داخل واژنم دردم گرفت
بهم نزدیک شد دم گوشم گفت :دیدی چه راحت وا دادی قشنگ نقطه ضعفتو میدونم.
_باشه باشه الان تو مراسم خواستگاری هستیم دیر بریم شک میکنن ولم کن بعد حرف میزنیم.
_خیس کردی یه حال کوچولو بهت بدم بعد ولت میکنم که بری
شلوارم رو کامل کشید پایین
دستی گذاشت زیر بغلم و منو کشید بالا پاهام رو روی شونهاش قرار داد
_ممکنه یکی بیاد.
_کسی جرات نمیکنه بیاد تو نترس حال کن فقط...
حواست باشه صدات بیرون نره.
با لیسی که به پایین تنهام زد چشام بسته شد و اه عمیقی کشیدم
https://t.me/+bAlaKcTOMUc1Zjdk
https://t.me/+bAlaKcTOMUc1Zjdk
https://t.me/+bAlaKcTOMUc1Zjdk
https://t.me/+bAlaKcTOMUc1Zjdk
داشتم چایی درست میکردم که یکی از پشت بهم چسبید طبق معمول کسی نبود جز شاهرخ.
بازم پایین تنهاش رو بهم مالید
_این آقاهه دلش برای سوراخای تتگت تنگ شده کی قراره بهش برسی!؟
برگشتم اخمی کردم.
_شاهرخ مادر من نزدیک زایمانشه الان وقتش نیست.
_این جلوی تو خودش رو لوس میکنه وگرنه همیشه صدای اه و نالهاش داره از اتاق داداشم میاد.
اونا هر شب در حال کردنن منو تو...
خم شد و لبام رو مک محکمی زد
_میخوامت مهرا...
_الان وقتش نیست.
_اتفاقا الان وقتشه دارم سیخ میکنم.
نگاهی به در اشپزخونه کرد
_اخه اینجا!؟
_منو تو که عادت داریم هرجایی سکس کنیم پس بهونه نیار
آب دهنش رو قورت داد.
_ولی مامانم ..
_اون سرگرم دوستشه بکش پایین کمی سوراخات رو فتح کنم.
_فقط یه راند ها مهمون داریم زشته
چشماش برقی زد
_باشه.
برگشتم شلوارم رو کشیدم پایین باسنم رو بالا داد و....
🔞مادر و دختر با دوتا برادر رابطه دارند 🔞
برای خوندن این رمان هات روی لینگ بزن👇👇
https://t.me/+bAlaKcTOMUc1Zjdk
https://t.me/+bAlaKcTOMUc1Zjdk