#پارت۴۷۳
آرشا هرگز این کارو نمیکنه.. اون پسر چشم پاکیه هیچوقت این برداشت نکنید لطفا! هیچوقت..
در آسانسور باز شد و اومدم برم بیرون که آرشا جلوی در ایستاده بود!
برو کنار!
_ آبجی بذار حرف بزنیم..
میثم برگرد سر کارت آرشا..
_ داداش سوتفاهم شده باید برطرف کنم.. مرگ من بذار با ترانه تنها حرف بزنم!
اما ترانه خانم راضی نیستن..
حداقل بذار من تلاشمو بکنم.. برو بالا داداش خواهش میکنم!
میثم برگشت و ارشا به ماشینش اشاره کرد و گفت:
التماس میکنم برو سوار شو و بذار حرف بزنم..
اینجوری دیوونه میشم و عذاب وجدان میگیرم!
توی پارکینگ بودیم و صدا می پیچید.. داد و بیداد فایده نداشت.. آبروریزی میشد و تنها راهم همین بود..
نگاهی شماتت بار بهش انداختم و رفتم سمت ماشینش
طبق عادت صندلی جلو نشستم و آرشا هم سریع سوار شد و از پارکینگ زدیم بیرون!
همین الان جلو چشمت زنگ میزنم و به بهزاد میگم که بهش دروغ گفتم..
تو حق داری منه احمق به خیلی چیزها فکر نکرده بودم.
حرفمو پس میگیرم.. غلط کردم اصلا.. اما تو فقط برداشت بد نكن..
من اگر آدم عوضی بودم فائزه اونقدر خوش قیافه هست که هر مردی نتونه ازش بگذره اما من به چیزی تو وجودم دارم به اسم وجدان..
آرشا هرگز این کارو نمیکنه.. اون پسر چشم پاکیه هیچوقت این برداشت نکنید لطفا! هیچوقت..
در آسانسور باز شد و اومدم برم بیرون که آرشا جلوی در ایستاده بود!
برو کنار!
_ آبجی بذار حرف بزنیم..
میثم برگرد سر کارت آرشا..
_ داداش سوتفاهم شده باید برطرف کنم.. مرگ من بذار با ترانه تنها حرف بزنم!
اما ترانه خانم راضی نیستن..
حداقل بذار من تلاشمو بکنم.. برو بالا داداش خواهش میکنم!
میثم برگشت و ارشا به ماشینش اشاره کرد و گفت:
التماس میکنم برو سوار شو و بذار حرف بزنم..
اینجوری دیوونه میشم و عذاب وجدان میگیرم!
توی پارکینگ بودیم و صدا می پیچید.. داد و بیداد فایده نداشت.. آبروریزی میشد و تنها راهم همین بود..
نگاهی شماتت بار بهش انداختم و رفتم سمت ماشینش
طبق عادت صندلی جلو نشستم و آرشا هم سریع سوار شد و از پارکینگ زدیم بیرون!
همین الان جلو چشمت زنگ میزنم و به بهزاد میگم که بهش دروغ گفتم..
تو حق داری منه احمق به خیلی چیزها فکر نکرده بودم.
حرفمو پس میگیرم.. غلط کردم اصلا.. اما تو فقط برداشت بد نكن..
من اگر آدم عوضی بودم فائزه اونقدر خوش قیافه هست که هر مردی نتونه ازش بگذره اما من به چیزی تو وجودم دارم به اسم وجدان..