#پارت۴۱۸
با بهت اسممو صدا زد..
ترانه.
خودم با ترلان حرف زدم.. وقتی از خستگی تو بغل عشقت خوابت برده بود عشقت گوشیتو جواب داد.. خودم باهاش حرف زدم عوضییی!
ترانه توضیح میدم.. بخدا همه چی بر علیه من شده..
به زور خودمو ازش جدا کردم بلند شدم...
همه چی ثابت شد.. نمیخوام بهم دروغ بگی.. فقط برو..
دستمو گرفت و باچشمایی که التماس توش موج میزد نالید:
ترانه التماست میکنم به حرفم گوش کن..
قطره اشکم روی لباسم چکید.. با صدایی که بخاطر سرماخوردی وجیغ های دیشبم کیپ شده بود گفتم: نمیخوام به حرفات گوش کنم م بهراد..
نمیخوام دیگه دروغ بشنوم. من عطات و به لقات بخشیدم!
دستمو از دستش کشیدم و رفتم توی اتاق.. تموم خونه به هم ریخته.. تموم خونه شیشه خورده..
این خونه چقدر واسم نفرت انگیز شده بود.. پر از خاطرات تلخ وروز های تلخ تر از اون...
بهراد اومد توی اتاق.. با غم نگاهم کرد گفت:
چیکار کنم باور کنی ترانه؟
میخوای باورت کنم؟
عزیزان رمان #یه_اشتباه خیلی طولانیه بسیار هیجانیه هر کی کاملشو میخواد پیام بده الان بگه رمان #یه_اشتباه رو میخوام براشون ارسال بشه 👇👇👇👇👇👇
@tabliq660👈👈👈👈
با بهت اسممو صدا زد..
ترانه.
خودم با ترلان حرف زدم.. وقتی از خستگی تو بغل عشقت خوابت برده بود عشقت گوشیتو جواب داد.. خودم باهاش حرف زدم عوضییی!
ترانه توضیح میدم.. بخدا همه چی بر علیه من شده..
به زور خودمو ازش جدا کردم بلند شدم...
همه چی ثابت شد.. نمیخوام بهم دروغ بگی.. فقط برو..
دستمو گرفت و باچشمایی که التماس توش موج میزد نالید:
ترانه التماست میکنم به حرفم گوش کن..
قطره اشکم روی لباسم چکید.. با صدایی که بخاطر سرماخوردی وجیغ های دیشبم کیپ شده بود گفتم: نمیخوام به حرفات گوش کنم م بهراد..
نمیخوام دیگه دروغ بشنوم. من عطات و به لقات بخشیدم!
دستمو از دستش کشیدم و رفتم توی اتاق.. تموم خونه به هم ریخته.. تموم خونه شیشه خورده..
این خونه چقدر واسم نفرت انگیز شده بود.. پر از خاطرات تلخ وروز های تلخ تر از اون...
بهراد اومد توی اتاق.. با غم نگاهم کرد گفت:
چیکار کنم باور کنی ترانه؟
میخوای باورت کنم؟
عزیزان رمان #یه_اشتباه خیلی طولانیه بسیار هیجانیه هر کی کاملشو میخواد پیام بده الان بگه رمان #یه_اشتباه رو میخوام براشون ارسال بشه 👇👇👇👇👇👇
@tabliq660👈👈👈👈