#رمان انتهاج
۱۰۲
جدا از درد حس یه بازیچه رو داشتم.
رهام باهام حرف زد...
نوازشم گرد...
توضیح داد...
ذهنم رو درگیر کرد و یهو ...
کار خودش رو کرد.
بدون توجه حال من تا آخرش رفت و رو تنم تو همون حال خوابید.
دردش نفس گیر بود و وزن رهام نفس بر...
اما حال روحیم از درد جسمی بد تر بود...
به اعتمادم خیانت کرده بود.
با اشک و درد خوابم برد و رهام که از روم بلند شد بیدار شدم.
اما به رو خودم نیاوردم و تکون نخوردم.
رهام روی من پتو داد و رفت سرویس...
مجدد خوابم برد و اینبار که بیدار شدم بدنم از ضعف میلرزید. با لرز رو تخت چرخیدم. ساعت ۱۲ بود. خبری از گوشیم دورم نبود. با سری که گیج میرفتم رفتم سرویس و از درد پشتم حالم بد تر شد.
با همون حال افتضاح تیشرت رهام که رو صندلی افتاده بود رو پوشیدم و لباس زیر و پدوشیدم. رفتم پایین. خبری از رهام نبود.
گوشیم رو میز جلوی مبل بود.
برداشتم و چک کردم. چندتا تماس از خونه داشتم. اما بدون توجه به اون تماس ها زنگ زدم به رهام!
رفتم تو آشپزخونه و از خرید های دیروز یه کیک شکلاتی و آبمیوه باز کردم. یه گاز خوردم که بلاخره رهام جواب داد و گفت
- سلام عزیزم. بیدار شدی!
- آره کجایی!؟
منطبق هستم. یه زنگ به مامانت بزن ! نگران شده
مضطرب گفتم
- گفتی خونه تو ام!؟
رهام جواب داد
- نه گفتم پیش رزا هستی! گفتم ساعت ۱ نوبت مشاوره دوم داری و با رزا میری! بگو بعدش میری خونه!
از خونه رفتن استقبال کردم و سریع گفتم
- باشه مرسی!
رهام آروم پرسید
- حالت چطوره!؟ درد که نداری!
حرفش کل اتفاقات رو یادم آورد. ناراحت گفتم
- خیلی نامردی!
با این حرف قطع کردم
بغض نشست تو گلوم. واقعا نامرد بود!
فکر کردم الان مجدد زنگ میزنه اما دیگه زنگ نزد. زنگ زدم خونه .مامان شاکی جواب داد
- نیکو! گوشیت رو چرا جواب نمیدی! صد بار زنگ زدم! خوبه پریودم رفتی اونجا موندی! کی برمیگردی خونه!؟
آروم و با بغضی که کنار میدادم گفتم
- سلام... بعد جلسه مشاوره رهام منو میاره خونه!
مامان گفت
- باشه اگر تا ۶ نیومدی دیگه نیا!
خوشگل ها برای خوندن ادامه ۲ راه هست
#رایگان میتونید ۳۰۰ پارت جلو تر بیاید اینستاگرام بقیه رو بخونید
https://www.instagram.com/zendegibanafsh
یا اگر دوست داشتید بیاید #فایل_کامل ۲۲۰۰ صفحه رمان رو همین الان تو باغ استور بخونید.
اول اپلیکیشن از کانالش نصب کنید👇
فایل نصبی برنامه تو کانالش پین شده👇💜
@BaghStore_app
سایت هم دارن
https://www.Baghstore.net
۱۰۲
جدا از درد حس یه بازیچه رو داشتم.
رهام باهام حرف زد...
نوازشم گرد...
توضیح داد...
ذهنم رو درگیر کرد و یهو ...
کار خودش رو کرد.
بدون توجه حال من تا آخرش رفت و رو تنم تو همون حال خوابید.
دردش نفس گیر بود و وزن رهام نفس بر...
اما حال روحیم از درد جسمی بد تر بود...
به اعتمادم خیانت کرده بود.
با اشک و درد خوابم برد و رهام که از روم بلند شد بیدار شدم.
اما به رو خودم نیاوردم و تکون نخوردم.
رهام روی من پتو داد و رفت سرویس...
مجدد خوابم برد و اینبار که بیدار شدم بدنم از ضعف میلرزید. با لرز رو تخت چرخیدم. ساعت ۱۲ بود. خبری از گوشیم دورم نبود. با سری که گیج میرفتم رفتم سرویس و از درد پشتم حالم بد تر شد.
با همون حال افتضاح تیشرت رهام که رو صندلی افتاده بود رو پوشیدم و لباس زیر و پدوشیدم. رفتم پایین. خبری از رهام نبود.
گوشیم رو میز جلوی مبل بود.
برداشتم و چک کردم. چندتا تماس از خونه داشتم. اما بدون توجه به اون تماس ها زنگ زدم به رهام!
رفتم تو آشپزخونه و از خرید های دیروز یه کیک شکلاتی و آبمیوه باز کردم. یه گاز خوردم که بلاخره رهام جواب داد و گفت
- سلام عزیزم. بیدار شدی!
- آره کجایی!؟
منطبق هستم. یه زنگ به مامانت بزن ! نگران شده
مضطرب گفتم
- گفتی خونه تو ام!؟
رهام جواب داد
- نه گفتم پیش رزا هستی! گفتم ساعت ۱ نوبت مشاوره دوم داری و با رزا میری! بگو بعدش میری خونه!
از خونه رفتن استقبال کردم و سریع گفتم
- باشه مرسی!
رهام آروم پرسید
- حالت چطوره!؟ درد که نداری!
حرفش کل اتفاقات رو یادم آورد. ناراحت گفتم
- خیلی نامردی!
با این حرف قطع کردم
بغض نشست تو گلوم. واقعا نامرد بود!
فکر کردم الان مجدد زنگ میزنه اما دیگه زنگ نزد. زنگ زدم خونه .مامان شاکی جواب داد
- نیکو! گوشیت رو چرا جواب نمیدی! صد بار زنگ زدم! خوبه پریودم رفتی اونجا موندی! کی برمیگردی خونه!؟
آروم و با بغضی که کنار میدادم گفتم
- سلام... بعد جلسه مشاوره رهام منو میاره خونه!
مامان گفت
- باشه اگر تا ۶ نیومدی دیگه نیا!
خوشگل ها برای خوندن ادامه ۲ راه هست
#رایگان میتونید ۳۰۰ پارت جلو تر بیاید اینستاگرام بقیه رو بخونید
https://www.instagram.com/zendegibanafsh
یا اگر دوست داشتید بیاید #فایل_کامل ۲۲۰۰ صفحه رمان رو همین الان تو باغ استور بخونید.
اول اپلیکیشن از کانالش نصب کنید👇
فایل نصبی برنامه تو کانالش پین شده👇💜
@BaghStore_app
سایت هم دارن
https://www.Baghstore.net