[یک از دو]
امروز میخوایم یه کار گروهی انجام بدیم 😌 به این صورت که من یه داستان کثافت قدیمی و فراموششده از ادبیات کهنمون براتون میگم، و شما بگید که چه پند و نکتهٔ بهدردبخوری میشه ازش یاد گرفت؛ چون خودم به چیز خاصی نرسیدم.
داستان از سنایی غزنوی عزیزه، و البته توش کلی هم واژههای جدید یاد میگیرید، اینه که بیت به بیت میخونیم میریم جلو. یه جاییش هم ممکنه یه کوچولو حالتون به هم بخوره.
میفرماید که:
بود گرمی به کار دریوزه
نام آن سرد قلتبان یوزه
(دریوزه: گدا)
این «سرد» قدیما یه جور فحش بوده؛ تو مایههای «بیخاصیت». قلتبان هم که یعنی «زنجنده». پس میگه یکی بود یکی نبود غیر از خدا هیچکس نبود، یه مرتیکه زنجندهای بود به نام یوزه که شغلش گدایی بود.
اون وقت این آقای یوزه یه روز پا میشه میره حج:
رفت زی حج به کدیهٔ محراب
اینت فضل، اینت مزد، اینت ثواب!
این «اینت» با تلفظ int در واقع کوتاهشدهی «این تو را» (این برای تو) هست، ولی معنی تحتاللفظیش تو شعر مثل«عجب» یا «ببین تو رو خدا» میمونه.
بعد میگه وسط راه وقتی از بغداد رد میشه (که نیویورکِ دنیای اون دوران بوده) و درگیر زیبایی شهر و جذابیتهاش میشه، کلا برنامهش عوض میشه و تصمیم میگیره اول یه سر بره کاباره یا همون «خرابات»:
چون به بغداد آمد از حلوان
دید بازارها پر از الوان
(الوان: رنگها)
صحن حلوا و مرغ و تاوهٔ نان
پختهٔ پخته برهٔ بریان
زی خرابات از خرابی دین
رهگذر کرده بیره و آیین
منتها وسط راه چشمش به یه سوپر داف سکسی میفته و برنامه کلا عوض میشه:
دید بر رهگذر زنی زیبا
روی زیبا به زیب چون دیبا
دست در جیب خویش کرد چو باد
کرد فرموش حج و، فرْج به یاد
فرج (بر وزن خرج) یعنی کُس! این مصرع آخر واقعا هنرمندانهس، از لحاظ تقابل کس و معنویات در ذهن مرد. میگه یوزه چشمش که به کس افتاد کلا عبادت یادش رفت.
تو دو سه بیت بعد یه دفعه تمام اکشن داستان اتفاق میفته، که هرچند خیلی خلاصه گفته شده ولی همین چند بیت رو بدی دست یه کارگردان خوب حداقل نیم ساعت فیلم از توش میکشه بیرون:
دید در فَروَزِ گریبانش
دو دِرَم بهر جامه و نانش
یوزهٔ زشت با دل ناشاد
دو درم داد و آن زنک را گاد!
خب صبر کنید، صبر کنید قشنگ کند و کاو کنیم ببینیم چی شد. بیت اول میگه یوزه یه نگاه به این داف ملس انداخت، یه نگاهم به جیبش کرد؛ و دید کلا دو درهم تمام پولیه که داره.
تو بیت دوم میگه اون دو درهم رو درآورد داد به زنه و در ازاش گاییدش! به همین سرعت. این کلمهی «گاد» خیلی چیز جالبیه، تو انگلیسی میشه «خدا»، تو فارسی میشه صورت ماضی سومشخص مفرد از مصدر گاییدن.
ببینید عزیزان، ذهن ایرانی از همون هشتصد سال پیش کلا پیشنوازش و foreplay و این ادا و اطوارایی که جدیدا مد شده تو کارش نبوده؛ در این حد که مهیجترین صحنهی داستانی که سنایی که داره تعریف میکنه به همین سرعت تموم میشه: «پول داد، کردش». نمیدونم مطلبو میگیرید یا نه، ولی خانومای تو خونه، پشت این سبک سکس خروسطور مرد ایرانی هزار سال تاریخ هست؛ فکر نکنید یه شبه میشه چیزی رو عوض کرد. این زودانزالی قدمتی به درازای تمدن ما داره، اونقدر که حتی موقع داستانسرایی، خود شاعر هم توی شعرش دچار زودانزالی فکری شده و نکرده یه دو تا پوزیشنی چیزی شرح بده که آدمو بیشتر بکشه تو داستان.
یعنی اسم و شغل طرفو گفته، کاراکترش رو توضیح داده، مسیر سفرش تا حج و توقفش تو بغداد و کسچرخ زدنش توی بازار و تغییر مسیرش به سمت دیسکو و جزییاتی مثل مرغ بریون و نونی که تو بازار میپختن رو ذکر کرده، ولی تمام چیزی از عمل سکس - که نقطهی اوج داستانش هم هست - تونسته ارائه بده همین بود که «کردش!» خلاصه اجداد ما اینجوری بودن و ما هم همگی حاصل همچین مدل چیز کردنی هستیم و این بسیار غمانگیزه. شما هم ببند نیشتو.
@TafsireKiri
▫️
ادامه ⬇️
امروز میخوایم یه کار گروهی انجام بدیم 😌 به این صورت که من یه داستان کثافت قدیمی و فراموششده از ادبیات کهنمون براتون میگم، و شما بگید که چه پند و نکتهٔ بهدردبخوری میشه ازش یاد گرفت؛ چون خودم به چیز خاصی نرسیدم.
داستان از سنایی غزنوی عزیزه، و البته توش کلی هم واژههای جدید یاد میگیرید، اینه که بیت به بیت میخونیم میریم جلو. یه جاییش هم ممکنه یه کوچولو حالتون به هم بخوره.
میفرماید که:
بود گرمی به کار دریوزه
نام آن سرد قلتبان یوزه
(دریوزه: گدا)
این «سرد» قدیما یه جور فحش بوده؛ تو مایههای «بیخاصیت». قلتبان هم که یعنی «زنجنده». پس میگه یکی بود یکی نبود غیر از خدا هیچکس نبود، یه مرتیکه زنجندهای بود به نام یوزه که شغلش گدایی بود.
اون وقت این آقای یوزه یه روز پا میشه میره حج:
رفت زی حج به کدیهٔ محراب
اینت فضل، اینت مزد، اینت ثواب!
این «اینت» با تلفظ int در واقع کوتاهشدهی «این تو را» (این برای تو) هست، ولی معنی تحتاللفظیش تو شعر مثل«عجب» یا «ببین تو رو خدا» میمونه.
بعد میگه وسط راه وقتی از بغداد رد میشه (که نیویورکِ دنیای اون دوران بوده) و درگیر زیبایی شهر و جذابیتهاش میشه، کلا برنامهش عوض میشه و تصمیم میگیره اول یه سر بره کاباره یا همون «خرابات»:
چون به بغداد آمد از حلوان
دید بازارها پر از الوان
(الوان: رنگها)
صحن حلوا و مرغ و تاوهٔ نان
پختهٔ پخته برهٔ بریان
زی خرابات از خرابی دین
رهگذر کرده بیره و آیین
منتها وسط راه چشمش به یه سوپر داف سکسی میفته و برنامه کلا عوض میشه:
دید بر رهگذر زنی زیبا
روی زیبا به زیب چون دیبا
دست در جیب خویش کرد چو باد
کرد فرموش حج و، فرْج به یاد
فرج (بر وزن خرج) یعنی کُس! این مصرع آخر واقعا هنرمندانهس، از لحاظ تقابل کس و معنویات در ذهن مرد. میگه یوزه چشمش که به کس افتاد کلا عبادت یادش رفت.
تو دو سه بیت بعد یه دفعه تمام اکشن داستان اتفاق میفته، که هرچند خیلی خلاصه گفته شده ولی همین چند بیت رو بدی دست یه کارگردان خوب حداقل نیم ساعت فیلم از توش میکشه بیرون:
دید در فَروَزِ گریبانش
دو دِرَم بهر جامه و نانش
یوزهٔ زشت با دل ناشاد
دو درم داد و آن زنک را گاد!
خب صبر کنید، صبر کنید قشنگ کند و کاو کنیم ببینیم چی شد. بیت اول میگه یوزه یه نگاه به این داف ملس انداخت، یه نگاهم به جیبش کرد؛ و دید کلا دو درهم تمام پولیه که داره.
تو بیت دوم میگه اون دو درهم رو درآورد داد به زنه و در ازاش گاییدش! به همین سرعت. این کلمهی «گاد» خیلی چیز جالبیه، تو انگلیسی میشه «خدا»، تو فارسی میشه صورت ماضی سومشخص مفرد از مصدر گاییدن.
ببینید عزیزان، ذهن ایرانی از همون هشتصد سال پیش کلا پیشنوازش و foreplay و این ادا و اطوارایی که جدیدا مد شده تو کارش نبوده؛ در این حد که مهیجترین صحنهی داستانی که سنایی که داره تعریف میکنه به همین سرعت تموم میشه: «پول داد، کردش». نمیدونم مطلبو میگیرید یا نه، ولی خانومای تو خونه، پشت این سبک سکس خروسطور مرد ایرانی هزار سال تاریخ هست؛ فکر نکنید یه شبه میشه چیزی رو عوض کرد. این زودانزالی قدمتی به درازای تمدن ما داره، اونقدر که حتی موقع داستانسرایی، خود شاعر هم توی شعرش دچار زودانزالی فکری شده و نکرده یه دو تا پوزیشنی چیزی شرح بده که آدمو بیشتر بکشه تو داستان.
یعنی اسم و شغل طرفو گفته، کاراکترش رو توضیح داده، مسیر سفرش تا حج و توقفش تو بغداد و کسچرخ زدنش توی بازار و تغییر مسیرش به سمت دیسکو و جزییاتی مثل مرغ بریون و نونی که تو بازار میپختن رو ذکر کرده، ولی تمام چیزی از عمل سکس - که نقطهی اوج داستانش هم هست - تونسته ارائه بده همین بود که «کردش!» خلاصه اجداد ما اینجوری بودن و ما هم همگی حاصل همچین مدل چیز کردنی هستیم و این بسیار غمانگیزه. شما هم ببند نیشتو.
@TafsireKiri
▫️
ادامه ⬇️