▫️
[دو از دو]
حالا اگر فکر میکنید قسمت بدش همین بود، بیت بعدی رو بخونید:
زنک شوخ بر اِزارش رید!
او دبهٔ پُر ز روغنش دزدید
این بیت اصلا پلاتتوییستیه برا خودش. «شوخ» قدیما به معنی «چرک و کثافت» بوده، و «اِزار» هم یعنی شلوار.
در حین سکس زنه میرینه روی شلوار آقای یوزه؛ که خود این بیت به صورت ضمنی اشاره داره که طرف حتی شلوارو کامل درنیاورده. در واقع اجداد محترممون انرژیای که برای سکس میذاشتن همونقدر بوده که برای سر پا شاشیدنشون؛ و تازه این مال وقتیه که طرف بابتش پول هم داده. اگر لازم میشده همونجا هم میریدن.
و البته باز این تمام ماجرا نیست. توی مصرع دوم منظور از «او» یوزهس (که در ادامهی داستان واضح میشه). یعنی طرف نه تنها فقط زیپ شلوارو اندازه دو بند انگشت باز کرده و رفته رو کار، بلکه تو همون وضعیت هم دل به کار نداده و تمرکزش رو دزدیدن دبهی روغنی بوده که ظاهرا همراه خانم بوده (روغنی که باهاش چراغ روشن میکردن).
بگذریم آقا، پس در سه بیت گذشته به طور خلاصه این اتفاقات میفته: یوزه پول میده به زنه و میرن رو کار، وسط سکس زنه میرینه و لباس یوزه رو به گه میکشه، و یوزه هم به شکلی که ما نمیدونیم موفق میشه در همون اثنا دبهٔ روغن خانوم رو بدزده، و مجموعهٔ این فعالیتها چیزی بوده که اجداد ما بهش میگفتن سکس (یا خاک بر سری).
کار که تموم میشه، زنه میگه تو عجب کسخلی بودی بابا، پولتو گرفتم به هیکلت هم ریدم!
زن بدو گفت: «کابلهت دیدم
بستدم سيم و بر تو خنديدم!»
(کابلهت: که ابلهت)
یوزه هم تو دلش میگه حالا وقتی رفتی خونه و دیدی چراغت روشن نمیشه میفهمی ابله کیه:
يوزه دادش جواب بر ره راز
چون شد اين سرگذشت و قصه دراز
گفت: «از اين خرزه گرچه دربندم
آن چنان خر نيم، خردمندم
(خرزه: کیر بزرگ بدقواره)
چون ببيني چراغ بی روغن
پس بدانی تو ابلهی يا من!»
و در سه بیت آخر، این شعر بسیااار هنرمندانه میشه:
«گر نشستی به زير من روزی
جَست ناگه ز گنبدت گوزی،
تو چو بادام و پسته رخ مفروز
کايچ گنبد نگه ندارد گوز!
باد اگر کونْت را به فرمان نيست
غم مخور کايچ کون سليمان نيست!»
واقعا حیفه این همه کنایه و تلمیح و زیبایی که توی این سه بیت ریخته رو توضیح ندیم. ببینید «گوز» واژهٔ جالبیه. جدای از معنی امروزی که ما براش داریم، قدیما به معنی «گردو» هم بوده. در واقع اون زمان گوز اتفاقا بیشتر به معنای گردو استفاده میشده، و چیزی که ما امروز بهش میگیم گوز بیشتر با واژهی «تیز» شناخته میشده.
گوز به معنای گردو همون واژهایه که بعدها با تاثیر از عربی به «جوز» تبدیل شد و هنوزم تو خیلی از گویشهای محلی ایران به گردو میگن جوز. ولی با این وجود، گوز اون زمان به همین معنی امروزی باد معدهایش هم وجود داشته.
از اونور، «گوز» و «گنبد» هم در ادبیات ما یه همزیستی جالبی با هم دارن، برای رسوندن یه سری پند و اندرز از طریق استعاره. مثلا با واژهٔ «گردکان» که باز هم به معنی گردوئه، این بیت از سعدی رو داریم:
پرتو نیکان نگیرد هرکه بنیادش بد است
تربیت، نااهل را، چون گردکان بر گنبد است
شما اگر بخواید روی یه جسم گنبدی شکل، یه گردو قرار بدید، این گردو هی سر میخوره و پرت میشه پایین، پس «گردو روی گنبد گذاشتن» کنایه از کار بیهوده انجام دادنه. این بیت سعدی میگه آدم مادرجنده رو نمیشه تربیت کرد، زور بیخود نزن.
یا مثلا در شاهنامه فردوسی داریم که طرف موقع رجز خوندن میگه:
تو با این سپه پیش من راندهای؟
همه گوز بر گنبد افشاندهای!
واضحه داره چی میگه دیگه نه؟ خب این از این.
اما توی این سه بیت پایانی شعر سنایی، گوز همین گوز خودمونه، همون که شما میدی و بعد با تعجب به دور و بریا نگاه میکنی که مثلا کی بود؟ و گنبد استعارهای از کون. منتها از این سنت کنار هم قرار دادن گوز و گنبد خیلی جالب استفاده کرده.
توی بیت اول و دوم میگه حالا اگر یه روزی «از گنبدت گوز پرت شد» خیلی حال نکن با خودت بابا، معلومه که هیچ گنبدی نمیتونه گوز نگه داره! (ربطش به همون مفهوم مثالایی که از فردوسی و سعدی زدم رو میبینید؟ فقط فرقش اینه که اینجا گوز واقعا گوزه و گنبد کون)
تو بیت سوم میگه البته از گوزیدنت غمگین هم نباش! و اینو به هنرمندانهترین و کسکشانهترین شکل ممکن میگه. همونطور که میدونید معجزهی سلیمان پیامبر این بود که تمام عناصر طبیعت تحت فرمانش بودن؛ از جمله باد. تو بیت آخر میگه اگر باد بدون هماهنگی از کونت در میاد غصه نخور، کون شما سلیمان نیست که اختیار باد دستش باشه 😳😂
آره خلاصه، همهی اینا رو گفتم که بگم من چیز خاصی از این داستان نفهمیدم. جز همین که از گوزیدنتون شاد یا غمگین نباشید. من البته خودم یه عمره که پوکرفیس میگوزم و سنایی ازم راضیه. اگر نکتهی مهم دیگهای توی داستان دیدید که از چشم من پنهون مونده خوشحال میشم با روابط عمومی بیضوی تماس بگیرید. شاد باشید.
▫️
@TafsireKiriآها راستی، لطفا وسط سکس نرینید.