از بهترین بودن خسته شد و تصمیم گرفت متوسط باشد. خواست جایی باشد در میانه. روزها برود باشگاه، عصرها کافه، و خودش حواسش نباشد که معمولی است. در زندگی چیزهای بدِ زیادی وجود دارد، ولی به گمانم بدترین این است که متوسط باشی و نپذیری. هیِ بدَوی، سعی کنی، ممارست و آخرش نَرِسی، ببازی از سرِ زور نداشتن. متوسطهایی که این را میفهمند مطب مشاورها و روانشناسها را پُر میکنند. و آنها که نمیفهمند پنجشنبه شبها با ۲۰۶ همراه پارتنرشان میروند پیتزا پپرونی میخورند، با کچاپ، خوشحال، پیش از سکسی تخمی و فردایی تکراری.
@sugarffrree
@sugarffrree