هنوز هم برای اینکه کسی صدای گریه هایم را نشنود درد بغض را تحمل میکنم؛ هنوز هم ترس دارم از سرخوردن قطره اشک هایی که متعلق به خودم هستند
اما به یاد تو از گونه هایم سرازیر میشوند.
نکند کسی آنها را ببیند و چهره ات در شفافیتشان پیدا باشد، نکند کسی نامی از تو در چشم هایم بخواند؟
آخر میدانی نعنای من..
همه اینگونه مینگرند که فراموش شدهای، تو دیگر به دست خاطرات سپرده شده ای!
اما هنوز نمیدانند خاکستر آتشی که در دلم به پا کردی با ذره ای از باد تازه میشود.
آنها نمیدانند در وجودم فریاد میکشم و انعکاس عربدههایم بند بند وجودم را میفرساید و میکاود تنم را برای آزاد شدن از زندان قلبی تنگ و تاریک..
چه کسی میبیند وجود عذاب کشیده ام را..؟
چه کسی انتظارهایی که حتی در خیال هایم هم به فرجام نرسید را میداند..؟
تو مرا از من گرفتی یا من تورا از دست دادم؟
چه توجیهی برای چشمانی دارم که زمانی نگاهشان از نزدیک ترین فاصله هم دلتنگت بودند..
تمام من تورا میخواهد، یعنی دلتنگم هستی..؟
من هنوز همان التماس های بی جواب برای وجود تو هستم.
اما به یاد تو از گونه هایم سرازیر میشوند.
نکند کسی آنها را ببیند و چهره ات در شفافیتشان پیدا باشد، نکند کسی نامی از تو در چشم هایم بخواند؟
آخر میدانی نعنای من..
همه اینگونه مینگرند که فراموش شدهای، تو دیگر به دست خاطرات سپرده شده ای!
اما هنوز نمیدانند خاکستر آتشی که در دلم به پا کردی با ذره ای از باد تازه میشود.
آنها نمیدانند در وجودم فریاد میکشم و انعکاس عربدههایم بند بند وجودم را میفرساید و میکاود تنم را برای آزاد شدن از زندان قلبی تنگ و تاریک..
چه کسی میبیند وجود عذاب کشیده ام را..؟
چه کسی انتظارهایی که حتی در خیال هایم هم به فرجام نرسید را میداند..؟
تو مرا از من گرفتی یا من تورا از دست دادم؟
چه توجیهی برای چشمانی دارم که زمانی نگاهشان از نزدیک ترین فاصله هم دلتنگت بودند..
تمام من تورا میخواهد، یعنی دلتنگم هستی..؟
من هنوز همان التماس های بی جواب برای وجود تو هستم.