"مرثیه‌ای برای یک رویا"


Kanal geosi va tili: Eron, Forscha


تورا دوست دارم؛
اما دوست داشتنت..جرمی نابخشودنی‌ست.
پس... من یک مجرمم و دلیلش تویی..!

Связанные каналы

Kanal geosi va tili
Eron, Forscha
Statistika
Postlar filtri


صبور..مثل درختی که در آتش می‌سوزد و توان گُریختن ندارد.


بی تو این دیده کجا میل به دیدن دارد..


شازده کوچولو پرسید:
دوست داشتناتو میخوای ببری تو گور باهاشون چیکار کنی که ابرازشون نمیکنی؟!
روباه گفت؛ من دیگه دوست داشتن ندارم.
شازده کوچولو گفت: مگه میشه؟!
روباه گفت: اره..
همه دوست داشتنامو دادم به یکی ولی اون گمشون کرد، حالا هم هرجا دنبالشون میگردم پیداشون نمی‌کنم..


هنوز هم برای اینکه کسی صدای گریه هایم را نشنود درد بغض را تحمل میکنم؛ هنوز هم ترس دارم از سرخوردن قطره اشک هایی که متعلق به خودم هستند
اما به یاد تو از گونه هایم سرازیر میشوند.
نکند کسی آنها را ببیند و چهره ات در شفافیتشان پیدا باشد، نکند کسی نامی از تو در چشم هایم بخواند؟
آخر میدانی نعنای من..
همه اینگونه مینگرند که فراموش شده‌ای، تو دیگر به دست خاطرات سپرده شده ای!
اما هنوز نمیدانند خاکستر آتشی که در دلم به پا کردی با ذره ای از باد تازه میشود.
آنها نمیدانند در وجودم فریاد میکشم و انعکاس عربده‌هایم بند بند وجودم را میفرساید و میکاود تنم را برای آزاد شدن از زندان قلبی تنگ و تاریک..
چه کسی میبیند وجود عذاب کشیده ام را..؟
چه کسی انتظارهایی که حتی در خیال هایم هم به فرجام نرسید را میداند..؟
تو مرا از من گرفتی یا من تورا از دست دادم؟
چه توجیهی برای چشمانی دارم که زمانی نگاهشان از نزدیک ترین فاصله هم دلتنگت بودند..
تمام من تورا میخواهد، یعنی دلتنگم هستی..؟
من هنوز همان التماس های بی جواب برای وجود تو هستم.


داداش خب نیا دیگه
من شبیه امام زاده‌ام میای خودتو میچسبونی مشکلاتت حل شه؟


هروقت زندگیم تو حالت نرمال قرار داره یکی میاد این وسط گند میزنه توش خدا بخواد گم میشه می‌ره


من به گذشته خودمم دیگه حوصله ندارم فک کنم
بعد یکی میاد تو زندگیم درد و بدبختی و گذشتشو می‌ریزه رو دوش من
بابا بسه تروقران


من خیلی زبونم از تو تیز تر بود
ولی حرفی که حس میکردم دلتو می‌شکنه نمی‌زدم چون دوستت داشتم احمق


نوشته های واهی..
نشآت گرفته از تراوشات یک ذهن خسته.


شهرى كه چشم به راهت بود ‏ويران شد، ديگر آمدن و نيامدنت ‏هيچ فرقى نمى‌كند.


عهد بستی آنچه بین ماست ابدیست
یادم رفت که بپرسم
آیا عشق را می گویی یا رنج را...


هیچ کس نمی توانست مرا به کشتن دهد
هیچ کس به قشنگی تو مرا نکشت..


حقا که غمت از تو وفادار تر است..


بعضی وقتا هی میخندی به روی خودت نمیاری خودتو قوی نشون میدی..ولی خب یهویی میشه دیگه..یهو دیگه نمیتونی..یهو دیگه خسته میشی..یهو دیگه نمی‌کشی..یهو میزنی زیر گریه..
همینطوری یهویی..


هیچ میلی در من شدیدتر از میل به خواب نیست. پناه بردن به پشت پلک ها و نیستیِ موقت..


از سخن نگفتن درباره‌ی احساسات، درد ها و زخم ها، نویسنده، شاعر، نقاش و نوازنده زاده میشود.
دردهایی که هیچگاه بیان نشدند، سروده شدند، نوشته شدند، نقاشی شدند و نواخته شدند..


آنچه به من گفتی و از شنیدنش بسیار رنج کشیدم، روزی از کسی که دوستش داری خواهی شنید.
شاید آن لحظه که قلبت ناگهان میسوزد مرا به یاد بیاوری!


و...شاید من عاشق بودم..؟


من داشتم میسوختم که تو آمدی و من را بابت بوی خاکستر مقصر دانستی!


شاید من عاشق شده بودم؟!

20 ta oxirgi post ko‘rsatilgan.