شام که نیست
خوب زحمت خوردنشم ندارم
در عوض چشم منو پوتینای مچاله و پیریِ که
رفیق پرسه های بابام بودن
بعدشم واسه اینکه قلبم نترکه
چشمامو می بندمو کله رو ول می کنم رو بالشی که
پر از گریه های ننمه..
خوب زحمت خوردنشم ندارم
در عوض چشم منو پوتینای مچاله و پیریِ که
رفیق پرسه های بابام بودن
بعدشم واسه اینکه قلبم نترکه
چشمامو می بندمو کله رو ول می کنم رو بالشی که
پر از گریه های ننمه..
-سیاه ، حسین پناهی