من یه خاطره از همسایه مان دارم ....
این همسایه ما ۵ تا پسر داره که دوتا از عروس هاش دوری نامزدی حامله میشن و برای دوتا پسر دیگش ، از ترس ابروش نمیذاره نامزد بمونن
همون تو دو ماهگی ، جشن و عروسی میگیره و خلاص و اما پسر پنجمی نامزد میکنه و این عروس و پسرش در دوران نامزد عملیات داشتن توی روز روشن 😂😂که مادرش سر میرسه و داد و هوار که چکار میکنید😡🤨😠😠
به پسرش میگه میخوای آبروی ما رو ببری مثل داداشات
این پسره هم میگه مامان نترس اونها ناشی بودن
ما هم کاندوم داریم هم قرص استفاده میکنیم
با این دعوای مفصل باز همه همسایه ها فهمیدن که چه خبر بوده....
این همسایه ما ۵ تا پسر داره که دوتا از عروس هاش دوری نامزدی حامله میشن و برای دوتا پسر دیگش ، از ترس ابروش نمیذاره نامزد بمونن
همون تو دو ماهگی ، جشن و عروسی میگیره و خلاص و اما پسر پنجمی نامزد میکنه و این عروس و پسرش در دوران نامزد عملیات داشتن توی روز روشن 😂😂که مادرش سر میرسه و داد و هوار که چکار میکنید😡🤨😠😠
به پسرش میگه میخوای آبروی ما رو ببری مثل داداشات
این پسره هم میگه مامان نترس اونها ناشی بودن
ما هم کاندوم داریم هم قرص استفاده میکنیم
با این دعوای مفصل باز همه همسایه ها فهمیدن که چه خبر بوده....