دهه شصتی هستم
یادم میاد دوران راهنماییم مامانم با دمپایی سر بسته که الانا توی توالت میپوشن
اونو پوشید و یه جوراب سیاه که قسمت پاشنه اش کااااااملا پاره بود و کل پاشنه اش معلوم بود
هر دفعه مادرا میاومدن ، مدیر بچه رو میبرد دفتر و کل ریز نمراتشو مینوشت میداد دست مادر و مادرم میبرد برای پدر گرامی ..
حالا این بماند ، دیدم مامانم اومدا و دوستام صدا زدن فلانی مامانت اومده ...
من از همان دور پاهاشو دیدم ..دوییدم رفتم توی توالت تا وسط های زنگ اون تو موندم از ترس و خجالت بیرون نیومدم ..
آخ بگم از وضعیت خراب اون توالت🤢🤢....
اون موقع ها هم خجالت میکشیدم هم میترسیدم ..
خاطره ام شاید خنده دار نباشه ولی خیییلی حرف توش داره
اینکه چقدرررر بهمون استرس میدادن واسه چه چیزهایی میترسیدیم چه چیزهایی در بهترین زمان زندگی برامون مهم بود که الان بی ارزشه ...
چه چیزهایی برامون بیارزشه که الان مهمه
الان مادرم تاج سرمه برام مهم نیست چه سر و شکلی باشه برام مهم نیست بیسواد باشه الان نگاه کردن به صورت قشنگش برااام باارزش تراز همه چیزای دنیاست ....
یادم میاد دوران راهنماییم مامانم با دمپایی سر بسته که الانا توی توالت میپوشن
اونو پوشید و یه جوراب سیاه که قسمت پاشنه اش کااااااملا پاره بود و کل پاشنه اش معلوم بود
هر دفعه مادرا میاومدن ، مدیر بچه رو میبرد دفتر و کل ریز نمراتشو مینوشت میداد دست مادر و مادرم میبرد برای پدر گرامی ..
حالا این بماند ، دیدم مامانم اومدا و دوستام صدا زدن فلانی مامانت اومده ...
من از همان دور پاهاشو دیدم ..دوییدم رفتم توی توالت تا وسط های زنگ اون تو موندم از ترس و خجالت بیرون نیومدم ..
آخ بگم از وضعیت خراب اون توالت🤢🤢....
اون موقع ها هم خجالت میکشیدم هم میترسیدم ..
خاطره ام شاید خنده دار نباشه ولی خیییلی حرف توش داره
اینکه چقدرررر بهمون استرس میدادن واسه چه چیزهایی میترسیدیم چه چیزهایی در بهترین زمان زندگی برامون مهم بود که الان بی ارزشه ...
چه چیزهایی برامون بیارزشه که الان مهمه
الان مادرم تاج سرمه برام مهم نیست چه سر و شکلی باشه برام مهم نیست بیسواد باشه الان نگاه کردن به صورت قشنگش برااام باارزش تراز همه چیزای دنیاست ....