میخام یه سوتی بگم از زمان بچگیم ...
ابتدایی بودم توی مدرسه دوستم یه تل به من هدیه داد تل از جنس پلاستیکی رنگ مشکی که دندونه های ریز داشت بازش میکردی نمیشکست
من اونقدر ذوق داشتم 😍شب اول میخواستیم بخوابیم برقم رفته بود بابامم شیفت شب بود
ما چون برق نبود مامانم زود جامونو انداخت گفت بخوابیم
من کنار تخت روی زمین خوابیدم برای اینکه تلم خراب نشه گذاشتمش زیر تخت ....
همین که خوابم برد دیدم مامانم سروصدا که پاشین زیر تخت مار هستش 😱😫
منو خواهرام با داداشام پا شدیم رفتیم بیرون از اتاق ...
مامانم رفت سرکوچه دو تا از همسایه ها رو صدا زد
اون دو تا مرد چوب گرفتن دستشون اومدن گفتن کو؟ کجاس؟؟
مامانم نشون داد اونا هم با چوب میزدن رو تل و چون سبک بود می پرید بالاااا
مامانم داد میکشید میگف بزن توی سرش
اون آقا محکمتر میزد
یهو یادم افتاد اون تل بدبخت منه😱که توی تاریکی میزنن توی سرش
بعد که اون دو تا قهرمان فهمیدن ، کلی خندیدیم نصفه شبی🤣🤣
ابتدایی بودم توی مدرسه دوستم یه تل به من هدیه داد تل از جنس پلاستیکی رنگ مشکی که دندونه های ریز داشت بازش میکردی نمیشکست
من اونقدر ذوق داشتم 😍شب اول میخواستیم بخوابیم برقم رفته بود بابامم شیفت شب بود
ما چون برق نبود مامانم زود جامونو انداخت گفت بخوابیم
من کنار تخت روی زمین خوابیدم برای اینکه تلم خراب نشه گذاشتمش زیر تخت ....
همین که خوابم برد دیدم مامانم سروصدا که پاشین زیر تخت مار هستش 😱😫
منو خواهرام با داداشام پا شدیم رفتیم بیرون از اتاق ...
مامانم رفت سرکوچه دو تا از همسایه ها رو صدا زد
اون دو تا مرد چوب گرفتن دستشون اومدن گفتن کو؟ کجاس؟؟
مامانم نشون داد اونا هم با چوب میزدن رو تل و چون سبک بود می پرید بالاااا
مامانم داد میکشید میگف بزن توی سرش
اون آقا محکمتر میزد
یهو یادم افتاد اون تل بدبخت منه😱که توی تاریکی میزنن توی سرش
بعد که اون دو تا قهرمان فهمیدن ، کلی خندیدیم نصفه شبی🤣🤣