کدامین درد جاری شد که چشم از خواب می ترسد
و حتی از شب تاریک و بی مهتاب می ترسد
و در یک برکه ی تنها که دور افتاده از دریا
دلم چون قوی غمگین از شب مرداب می ترسد
چگونه در شب یلدا ، مدارا با جنون باید
که تارم از صدای زوزه ی مضراب می ترسد
چرا بر روی شعر من ، غبار درد پاشیدند
که حتی دفترم از شعرهای ناب می ترسد
حذر کردم هزاران بار از افسون چشمانت
که انگاری دلم از غمزه ی جذاب می ترسد
چنان در شیوه ی چشمت فریب و مکر پیدا بود
که دل از هر طلسم و رمل و اسطرلاب می ترسد
شبیه چشمهای سرخِ بعد از اشک می مانم
که حتی از صدای ناله ی محراب می ترسد
چه آمد بر سر عشق و وفا و دلسپردن که
مشیری مثل من از کوچه ی مهتاب میترسد
#مژگان_تولایی
@shamedanighermez💞💞
شــمــعــدانــے قــرمــز
و حتی از شب تاریک و بی مهتاب می ترسد
و در یک برکه ی تنها که دور افتاده از دریا
دلم چون قوی غمگین از شب مرداب می ترسد
چگونه در شب یلدا ، مدارا با جنون باید
که تارم از صدای زوزه ی مضراب می ترسد
چرا بر روی شعر من ، غبار درد پاشیدند
که حتی دفترم از شعرهای ناب می ترسد
حذر کردم هزاران بار از افسون چشمانت
که انگاری دلم از غمزه ی جذاب می ترسد
چنان در شیوه ی چشمت فریب و مکر پیدا بود
که دل از هر طلسم و رمل و اسطرلاب می ترسد
شبیه چشمهای سرخِ بعد از اشک می مانم
که حتی از صدای ناله ی محراب می ترسد
چه آمد بر سر عشق و وفا و دلسپردن که
مشیری مثل من از کوچه ی مهتاب میترسد
#مژگان_تولایی
@shamedanighermez💞💞
شــمــعــدانــے قــرمــز