می نشینی روبروی من خدایی میکنی
از چه با چشمان آبی دلربایی میکنی
این هجوم تیله بازی های چشمت دیدنی است
آتشت افتاده بر جان روشنایی میکنی
دادهام دل را به دستت تا مداوایش کنی
لحظههایم غرق عطر ماورایی میکنی
با عسل دادی به کامم بوسه از کنج لبت
الکل به میفشانی غم زدایی میکنی
تو مرا کردی خمار سرخی لبهای خود
روزهای ارضیام برمن سمایی می کنی
وعدهی وصلم دهی با این همه ناز و ادا
با من افسرده پس کی همگرایی میکنی؟
در دل شبهای تیره در کنارم عاقبت
با دل خوش باور من خوش ادایی میکنی
ای طلوع روشن مه روی رخسار شفق
بی محابا عاشقانه خودنمایی میکنی؟
باد بر موی تو افتاده است ای زیبای من
این من دیوانه را یک شب هوایی میکنی
چون نگین خوشتراشی در کنار ویترین
با دل افسردهام ، بیاعتنایی میکنی
ناز بانوی غزل زیبای من چون اختری
زهره و ماه و زحل را هم فدایی میکنی
می شود بیتی به وزن سرخ لبهایت سرود
سوی من تنها اشارات نهایی می کنی
#بیژن_عظیمی
@shamedanighermez💞💞
شــمــعــدانــے قــرمــز