سایه ها dan repost
به باغِوحش که رفتیم، خرسِقطبیها
به یخ
به برف
به بیکرانهی شش ماه شب
به بیکرانهی شش ماه روز
به خاطراتِ هنوز
به ماهیانی کمحرف
به تکهپارگیِ وحشیانه با دندان
به میلههای کشیدهشده در این تبعید
در این زندان
به این غروب غمانگیز فکر میکردند
و خواب میدیدند
رهای از هر چیز
تصورِ خونآلودِ بغض و شادی را
دوباره نعرهکشیدن میان قصر یخی
صدای آزادی را
و خواب میدیدند...
به باغِوحش که رفتیم، چند تا خرگوش
تلاش میکردند
زمین سیمانی را
به دست کوچک خود حفر کرده، در بروند
به امنِ جنگلِ دوری و گوشهی دنجی
به خواب طولانی
به یک هویج نارنجی
به جستوخیزکنان روی شاخههای کلفت
به سکسکردنِ دیوانهوار با یک جفت
کنار سرو بلند
بدون آنکه کسی پشت میله زل بزند
به چشمهای غمانگیزشان که میترسند
به قلب کوچک خرگوشها
که توی سینهی لرزانشان نمیگنجد
و خواب میبینند
رهای از همهچیز
رهای از همهکس
دوباره تجربهی چند لحظه شادی را
دوباره شوق دویدن بدون مرز و قفس
صدای آزادی را
و خواب میبینند...
به باغِوحش که رفتیم، شیرهایی پیر
بدون غرّش
بدون آنکه به چنگالهای وحشی خود
به سمت جمع تماشاچیان هجوم برند
بدون لذت لمس شکار با دندان
در آفتاب نشسته، نگاه میکردند
به میلههای قفس
که وصل بود به برق
به جیرههای غذایی که دست زندانبان
به لانهشان میریخت
همیشه با لبخند!
مهم نبود
نه رؤیای برکه و جنگل
نه پادشاهیِ جاوید، پای کوه بلند
نه شوقِ بازی با چند تولهی تنبل
نه خنده از شادی
نه حس آزادی
و خواب میدیدند
تفنگ را
که از نزدیک
نشانه رفته به قلبی که ناامید شده!
که در صدای شلیک
رهایی محض است
و خواب میدیدند...
به باغِوحش که رفتیم
میان یک قفس از خواب پا شدیم انگار
و زل زدیم
به چشمهای تماشاچیان که با لذت
به گریههای من و تو نگاه میکردند
و زل زدیم به خانه که مثل خانه نبود
و زل زدیم به یکدیگر
به لختی تنهامان
که میلرزید
در آن شکنجهی بیآخر...
تو را بغل کردم مثل شب که جنگل را
و توی گوش تو خواندم:
چه فرق میکند اصلا
کدام سمت قفس ایستاده باشی؟!
کدام زندانی، مثل ما دو تا شاد است
کسی که آنور میلهست
چقدر آزاد است؟!
تمام روز تماشاچیانِ بیوقفه
از آنور میله
به خندههای من و تو نگاه میکردند
به یک آغوش
به خانهای که پر از شادیست
به یک ترانهی خاموش
به یک قفس که پر از اعتماد و آزادیست
و ما نخوابیدیم
و ما نخوابیدیم...
#شعر از مهدی موسوی
لینک دسترسی در وبسایت سایهها:
http://sayeha.org/ap4409
▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️
☑️ خانه ادبیات معاصر
@saaayehaaa
به یخ
به برف
به بیکرانهی شش ماه شب
به بیکرانهی شش ماه روز
به خاطراتِ هنوز
به ماهیانی کمحرف
به تکهپارگیِ وحشیانه با دندان
به میلههای کشیدهشده در این تبعید
در این زندان
به این غروب غمانگیز فکر میکردند
و خواب میدیدند
رهای از هر چیز
تصورِ خونآلودِ بغض و شادی را
دوباره نعرهکشیدن میان قصر یخی
صدای آزادی را
و خواب میدیدند...
به باغِوحش که رفتیم، چند تا خرگوش
تلاش میکردند
زمین سیمانی را
به دست کوچک خود حفر کرده، در بروند
به امنِ جنگلِ دوری و گوشهی دنجی
به خواب طولانی
به یک هویج نارنجی
به جستوخیزکنان روی شاخههای کلفت
به سکسکردنِ دیوانهوار با یک جفت
کنار سرو بلند
بدون آنکه کسی پشت میله زل بزند
به چشمهای غمانگیزشان که میترسند
به قلب کوچک خرگوشها
که توی سینهی لرزانشان نمیگنجد
و خواب میبینند
رهای از همهچیز
رهای از همهکس
دوباره تجربهی چند لحظه شادی را
دوباره شوق دویدن بدون مرز و قفس
صدای آزادی را
و خواب میبینند...
به باغِوحش که رفتیم، شیرهایی پیر
بدون غرّش
بدون آنکه به چنگالهای وحشی خود
به سمت جمع تماشاچیان هجوم برند
بدون لذت لمس شکار با دندان
در آفتاب نشسته، نگاه میکردند
به میلههای قفس
که وصل بود به برق
به جیرههای غذایی که دست زندانبان
به لانهشان میریخت
همیشه با لبخند!
مهم نبود
نه رؤیای برکه و جنگل
نه پادشاهیِ جاوید، پای کوه بلند
نه شوقِ بازی با چند تولهی تنبل
نه خنده از شادی
نه حس آزادی
و خواب میدیدند
تفنگ را
که از نزدیک
نشانه رفته به قلبی که ناامید شده!
که در صدای شلیک
رهایی محض است
و خواب میدیدند...
به باغِوحش که رفتیم
میان یک قفس از خواب پا شدیم انگار
و زل زدیم
به چشمهای تماشاچیان که با لذت
به گریههای من و تو نگاه میکردند
و زل زدیم به خانه که مثل خانه نبود
و زل زدیم به یکدیگر
به لختی تنهامان
که میلرزید
در آن شکنجهی بیآخر...
تو را بغل کردم مثل شب که جنگل را
و توی گوش تو خواندم:
چه فرق میکند اصلا
کدام سمت قفس ایستاده باشی؟!
کدام زندانی، مثل ما دو تا شاد است
کسی که آنور میلهست
چقدر آزاد است؟!
تمام روز تماشاچیانِ بیوقفه
از آنور میله
به خندههای من و تو نگاه میکردند
به یک آغوش
به خانهای که پر از شادیست
به یک ترانهی خاموش
به یک قفس که پر از اعتماد و آزادیست
و ما نخوابیدیم
و ما نخوابیدیم...
#شعر از مهدی موسوی
لینک دسترسی در وبسایت سایهها:
http://sayeha.org/ap4409
▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️
☑️ خانه ادبیات معاصر
@saaayehaaa