اسمم «اِم» است... داخل یک راهروِ تنگ
در جستجویِ یافتنِ ردّ دخترم!
با یک تفنگ نیمهپُر و چند جای زخم
و یک صدای گنگ که پیچیده در سرم
سربازهای احمق، شلّیک میکنند
مجبور میشوم بُکُشم، قبل مردنم!
و یک صدا که توی سرم حرف میزند
دیوانهوار به همهجا تیر میزنم
من سالهاست میروم امّا نمیرسم
در خاطراتِ گمشده در هم شکستهام
در انتهای راهرو انگار که دریست
باید عبور کرد... که بسیار خستهام...
من سالهاست میروم امّا نمیرسم
هر روزم از تمامی تاریخ، بدتر است
باید ادامه داد ولی این مسیر را
تنها دلیل زندگیام عشقِ دختر است!
■
اسمش «اِم» است... شخصیتِ بازی من است!
من پای کامپیوترِ شخصی نشستهام
مامان صدام میزند از پشتِ در ولی
از دیدن قیافهی فامیل خستهام!
من «مهدی»ام که عاشق حجم اتاقمم
تنهایی مداوم و هی بازی و کتاب
موسیقی بلند، تلگرام، فیسبوک
ارضا شدن به یاد کسی توی تختخواب
انگار توی این بازی، گیر کردهام
[بازی مرا به بودن، نزدیک میکند]
از هر مسیر میروم امّا نمیرسم
«اِم» -گیج!- رو به دنیا شلّیک میکند
در انتهای راهرو انگار که دریست
امّا تلهست!... قبلا از این راه رفتهام!...
پا میشوم!... و میروم آرام سمتِ در
که خسته است از اینهمه تکرار، هفتهام!
■
او نوجوانِ سرکشِ افسرده! است که
از خانهای که ساختهام، فکر رفتن است
از در به سمت مرحلهی بعد میرود
او «مهدی» است... شخصیت بازی من است!...
مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
در جستجویِ یافتنِ ردّ دخترم!
با یک تفنگ نیمهپُر و چند جای زخم
و یک صدای گنگ که پیچیده در سرم
سربازهای احمق، شلّیک میکنند
مجبور میشوم بُکُشم، قبل مردنم!
و یک صدا که توی سرم حرف میزند
دیوانهوار به همهجا تیر میزنم
من سالهاست میروم امّا نمیرسم
در خاطراتِ گمشده در هم شکستهام
در انتهای راهرو انگار که دریست
باید عبور کرد... که بسیار خستهام...
من سالهاست میروم امّا نمیرسم
هر روزم از تمامی تاریخ، بدتر است
باید ادامه داد ولی این مسیر را
تنها دلیل زندگیام عشقِ دختر است!
■
اسمش «اِم» است... شخصیتِ بازی من است!
من پای کامپیوترِ شخصی نشستهام
مامان صدام میزند از پشتِ در ولی
از دیدن قیافهی فامیل خستهام!
من «مهدی»ام که عاشق حجم اتاقمم
تنهایی مداوم و هی بازی و کتاب
موسیقی بلند، تلگرام، فیسبوک
ارضا شدن به یاد کسی توی تختخواب
انگار توی این بازی، گیر کردهام
[بازی مرا به بودن، نزدیک میکند]
از هر مسیر میروم امّا نمیرسم
«اِم» -گیج!- رو به دنیا شلّیک میکند
در انتهای راهرو انگار که دریست
امّا تلهست!... قبلا از این راه رفتهام!...
پا میشوم!... و میروم آرام سمتِ در
که خسته است از اینهمه تکرار، هفتهام!
■
او نوجوانِ سرکشِ افسرده! است که
از خانهای که ساختهام، فکر رفتن است
از در به سمت مرحلهی بعد میرود
او «مهدی» است... شخصیت بازی من است!...
مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2