گسترده یاقوت dan repost
-بپوش ببین اندازته، یا نه!
نگاهِ جا خورده ی رُز به رُهامست که دو #ست لباس زیر بیرون میکشد و مستقیم به سمتش میگیرد:
-نمیدونم #سایزت چنده..واسه همین دو سایز سفارش دادم..بالاخره یکیش اندازه ت میشه دیگه..
نگاهِ بهت زده ی رُز روی #لباس زیرِ صورتیِ خیلی ملایم میماند و یکهو از #خجالت سرخ میشود و رُهام به گونه های قرمز شده اش نگاه میکند و بسته ی لباس زیر را توی دستش تکان میدهد:
-بگیرش!
رُز به سختی آب گلویش را فرو میدهد. بسته را با مکث میگیرد و کنارش میگذارد. اما رُهام اخم میکند:
-نگفتم بذار کنارِت! گفتم ببین سایزش #اندازته یا نه..پولِ مفت ندادم که بلا استفاده باشه..ببین اگه خوب نیست، یا پسش بدم یا تعویض کنم..
رُز با نفسی که از خجالت سخت بالا می آید، به سختی میگوید:
- #نیازی بهش ندارم..
رُهام دست به کمر میشود:
-مگه نگفتی لباس میخوای؟
گفته بود..حتی حالا هم میخواهد. حالایی که لباسهای او را به #تن میکند و از عطرِ لباسهایی که فقط مخصوصِ خودِ او ست، کلافه میشود!
-چرا..ولی این..اینا..
میانِ حرفش رُهام میگوید:
-نکنه اونا جزوِ لباس نیست؟ نکنه شورت پات نمیکنی؟ حالا روزای عادی هیچی..وقتی #پریود میشی چیکار میکنی؟
رُز از تک تکِ حرفهای او سرشار از #شرمی دخترانه میشود و فکر میکند که بهتر است بحث نکند..فقط کوتاه بیاید و خود را خلاص کند.اما نمیتواند نگوید:
-به تو چه چیکار میکنم؟ خودم شورت دارم!
و همان لحظه از حرفی که زده، پر از خجالت میشود و ناله میکند:
-خدا مَحوت کنه!
رُهام ناخواسته..کمی کلافه است..کمی خوشش می آید.. ستِ صورتی را در تنِ سفیدِ او #تصور میکند و کمی بیشتر تحریک میشود برای بازی با این دختر!
بسته ی #پدبهداشتی را هم بیرون میکشد. و درحالیکه روی تخت مینشیند، بسته را به سمتِ دخترکِ خجالت زده میگیرد و میگوید:
-اینم نواربهداشتی..فکر کنم به این از همه بیشتر #نیاز داشته باشی..
رُز با دیدنِ بسته ی پدِ بهداشتی که به سمتش گرفته شده، دیگر تماما شرم میشود و #بی اراده میگوید:
-نیازی نیست دونه دونه دربیاری نشونم بدی..خودم #میتونستم داخل کیسه رو ببینم که چه خبره! حتما باید..باید اینم #دربیاری و بگیری جلو چشمِ من؟
رُهام به چشمهای پر از خجالت رُز نگاه میکند و رُز تابِ نگاهِ او را ندارد. و چشم میدزدد و بسته ی پدِ بهداشتی را از دستِ او میکشد.خیلی زود بسته را #پشتش میگذارد تا دیگر نه چشمِ خودش به آن بسته ی #نارنجی رنگ بیفتد، نه چشمِ او!
رُهام به سرِ پایین افتاده ی او کجخندی میزند و #نزدیکتر میشود. دست پیش می آورد و #لبه ی بلوزِ رُز را میگیرد:
- تو که تکون نمیخوری خودم باید سایز بگیرم انگار!
رُز میخواهد با خجالت دستش را پس بزند، اما رُهام توجهی نمیکند و با خباثت میگوید:
-این سفیده رو دربیار، اون #صورتیه رو بیشتر دوست دارم..🥴😂❌
https://t.me/joinchat/AAAAAD6W_MjfMmfkuxglVQ
#خدمتکارم بود،یه دخترِ 19 ساله معصوم و خوشگل...
میخواستم #مال من بشه،نگاهاش..خنده هاش،لبای صورتیش..تن ظریفش..
میدونست دیوونشم اما اون #نامزد کرد...
با #رفیقِ خودم!
تو #عمارت من جشن نامزدیشو گرفت!
و من رهام شمس معروف به #شیطان!قسم خوردم شب #عروسیش تلافی کنم...❌
#عشقی_ممنوعه🔞
#موضوعی_جنجالی⛔️
https://t.me/joinchat/AAAAAD6W_MjfMmfkuxglVQ
دلدادگی شیطان تو vip حق عضویتش 15 تومنه اما نویسندش دوستمه خواستم تا لینک کانالش رو به رایگان امروز به اعضای کانال ما بده لطفا لینک رو جای دیگه نفرستید و فقط خودتون عضو شید❌
https://t.me/joinchat/AAAAAD6W_MjfMmfkuxglVQ
🔥 #دوستایخوبمتوجهکنید🔥
#ظرفیتورودفقط50نفرهبعدشلینکروباطلمیکننپیوینیاید❌
نگاهِ جا خورده ی رُز به رُهامست که دو #ست لباس زیر بیرون میکشد و مستقیم به سمتش میگیرد:
-نمیدونم #سایزت چنده..واسه همین دو سایز سفارش دادم..بالاخره یکیش اندازه ت میشه دیگه..
نگاهِ بهت زده ی رُز روی #لباس زیرِ صورتیِ خیلی ملایم میماند و یکهو از #خجالت سرخ میشود و رُهام به گونه های قرمز شده اش نگاه میکند و بسته ی لباس زیر را توی دستش تکان میدهد:
-بگیرش!
رُز به سختی آب گلویش را فرو میدهد. بسته را با مکث میگیرد و کنارش میگذارد. اما رُهام اخم میکند:
-نگفتم بذار کنارِت! گفتم ببین سایزش #اندازته یا نه..پولِ مفت ندادم که بلا استفاده باشه..ببین اگه خوب نیست، یا پسش بدم یا تعویض کنم..
رُز با نفسی که از خجالت سخت بالا می آید، به سختی میگوید:
- #نیازی بهش ندارم..
رُهام دست به کمر میشود:
-مگه نگفتی لباس میخوای؟
گفته بود..حتی حالا هم میخواهد. حالایی که لباسهای او را به #تن میکند و از عطرِ لباسهایی که فقط مخصوصِ خودِ او ست، کلافه میشود!
-چرا..ولی این..اینا..
میانِ حرفش رُهام میگوید:
-نکنه اونا جزوِ لباس نیست؟ نکنه شورت پات نمیکنی؟ حالا روزای عادی هیچی..وقتی #پریود میشی چیکار میکنی؟
رُز از تک تکِ حرفهای او سرشار از #شرمی دخترانه میشود و فکر میکند که بهتر است بحث نکند..فقط کوتاه بیاید و خود را خلاص کند.اما نمیتواند نگوید:
-به تو چه چیکار میکنم؟ خودم شورت دارم!
و همان لحظه از حرفی که زده، پر از خجالت میشود و ناله میکند:
-خدا مَحوت کنه!
رُهام ناخواسته..کمی کلافه است..کمی خوشش می آید.. ستِ صورتی را در تنِ سفیدِ او #تصور میکند و کمی بیشتر تحریک میشود برای بازی با این دختر!
بسته ی #پدبهداشتی را هم بیرون میکشد. و درحالیکه روی تخت مینشیند، بسته را به سمتِ دخترکِ خجالت زده میگیرد و میگوید:
-اینم نواربهداشتی..فکر کنم به این از همه بیشتر #نیاز داشته باشی..
رُز با دیدنِ بسته ی پدِ بهداشتی که به سمتش گرفته شده، دیگر تماما شرم میشود و #بی اراده میگوید:
-نیازی نیست دونه دونه دربیاری نشونم بدی..خودم #میتونستم داخل کیسه رو ببینم که چه خبره! حتما باید..باید اینم #دربیاری و بگیری جلو چشمِ من؟
رُهام به چشمهای پر از خجالت رُز نگاه میکند و رُز تابِ نگاهِ او را ندارد. و چشم میدزدد و بسته ی پدِ بهداشتی را از دستِ او میکشد.خیلی زود بسته را #پشتش میگذارد تا دیگر نه چشمِ خودش به آن بسته ی #نارنجی رنگ بیفتد، نه چشمِ او!
رُهام به سرِ پایین افتاده ی او کجخندی میزند و #نزدیکتر میشود. دست پیش می آورد و #لبه ی بلوزِ رُز را میگیرد:
- تو که تکون نمیخوری خودم باید سایز بگیرم انگار!
رُز میخواهد با خجالت دستش را پس بزند، اما رُهام توجهی نمیکند و با خباثت میگوید:
-این سفیده رو دربیار، اون #صورتیه رو بیشتر دوست دارم..🥴😂❌
https://t.me/joinchat/AAAAAD6W_MjfMmfkuxglVQ
#خدمتکارم بود،یه دخترِ 19 ساله معصوم و خوشگل...
میخواستم #مال من بشه،نگاهاش..خنده هاش،لبای صورتیش..تن ظریفش..
میدونست دیوونشم اما اون #نامزد کرد...
با #رفیقِ خودم!
تو #عمارت من جشن نامزدیشو گرفت!
و من رهام شمس معروف به #شیطان!قسم خوردم شب #عروسیش تلافی کنم...❌
#عشقی_ممنوعه🔞
#موضوعی_جنجالی⛔️
https://t.me/joinchat/AAAAAD6W_MjfMmfkuxglVQ
دلدادگی شیطان تو vip حق عضویتش 15 تومنه اما نویسندش دوستمه خواستم تا لینک کانالش رو به رایگان امروز به اعضای کانال ما بده لطفا لینک رو جای دیگه نفرستید و فقط خودتون عضو شید❌
https://t.me/joinchat/AAAAAD6W_MjfMmfkuxglVQ
🔥 #دوستایخوبمتوجهکنید🔥
#ظرفیتورودفقط50نفرهبعدشلینکروباطلمیکننپیوینیاید❌