بنرها dan repost
این داستان براساس #واقعیت نوشته شده
#کاژه
#پارت ۱۳۱
پسرا با نیم تنه ی برهنه فقط شلوار پاشون بود و دخترا با یه دامن کوتاهه چرم مشکی و نیم تنه ی مشکی
باریتم اهنگ داشتن میرقصیدن
من هنوز هنگ بودم
چراتویه مهمونی عادی همچین چیزی باید باشع؟
این مهمونی اصلا عادی نبود
هیچیش عادی نبود
کاش نیومده بودم....
کاش الان برگردم....
همه با لذت داشتن به رقصندها نگاه میکردن
اراز از پشت سر منوتوبغلش گرفت
تحریک شدن و برامدگی شلوارشو حس میکردم
دستای سردمو به میز جلوم گرفتم که از حال نرم
من میخ صحنه ی جلوم شده بودم اماانگار هیچی نمیدیدم
نمیخواستم باور کنم خودمو توچه دردسری انداختم
من کجااومدم؟
بین چه ادمایی!؟
چجوری خلاص شم؟
دستای اراز روی شکم و کمرم میچرخید
سرمو چرخوندم و با دیدن دخترای میز بغلی که نیمه برهنه توبغل پسرا بودن هینی گفتم و از جا پریدم
اراز دستاشو دو طرفم روی میز گذاشت و گفت
-...خب بالاخره رسیدیم به جای خوب و مورد علاقه ی من
باترس خیره شدم بهش
هیچ ایده ای نداشتم که الان میخواد چی بشه
کامران کنار اراز ایستادو گفت
-...یادت که نرفته دخترای مو بلندو باید اول با من شریک شی
داستان #واقعی از دنیای متفاوت #BDSM
. این ماجرای واقعی رو اینجا بخونید.
داستان دختری که اتفاقی وارد یه #مهمونی میشه...جایی که فکر میکنه همه چیز قراره عادی باشه اما اونجا جایی برای آدمایی باخواسته و #فانتزی های #جنسی هست.از رابطهای چند نفره گرفته تا خیلی چیزای متفاوت دیگه...ـ
این رمان روی اپلیکیشن #باغ_استور منتشر میشه اما شما اینجا میتونید پارت به پارت هم بخونید👇💗👇💗
https://t.me/saraa_novell/31840
#کاژه
#پارت ۱۳۱
پسرا با نیم تنه ی برهنه فقط شلوار پاشون بود و دخترا با یه دامن کوتاهه چرم مشکی و نیم تنه ی مشکی
باریتم اهنگ داشتن میرقصیدن
من هنوز هنگ بودم
چراتویه مهمونی عادی همچین چیزی باید باشع؟
این مهمونی اصلا عادی نبود
هیچیش عادی نبود
کاش نیومده بودم....
کاش الان برگردم....
همه با لذت داشتن به رقصندها نگاه میکردن
اراز از پشت سر منوتوبغلش گرفت
تحریک شدن و برامدگی شلوارشو حس میکردم
دستای سردمو به میز جلوم گرفتم که از حال نرم
من میخ صحنه ی جلوم شده بودم اماانگار هیچی نمیدیدم
نمیخواستم باور کنم خودمو توچه دردسری انداختم
من کجااومدم؟
بین چه ادمایی!؟
چجوری خلاص شم؟
دستای اراز روی شکم و کمرم میچرخید
سرمو چرخوندم و با دیدن دخترای میز بغلی که نیمه برهنه توبغل پسرا بودن هینی گفتم و از جا پریدم
اراز دستاشو دو طرفم روی میز گذاشت و گفت
-...خب بالاخره رسیدیم به جای خوب و مورد علاقه ی من
باترس خیره شدم بهش
هیچ ایده ای نداشتم که الان میخواد چی بشه
کامران کنار اراز ایستادو گفت
-...یادت که نرفته دخترای مو بلندو باید اول با من شریک شی
داستان #واقعی از دنیای متفاوت #BDSM
. این ماجرای واقعی رو اینجا بخونید.
داستان دختری که اتفاقی وارد یه #مهمونی میشه...جایی که فکر میکنه همه چیز قراره عادی باشه اما اونجا جایی برای آدمایی باخواسته و #فانتزی های #جنسی هست.از رابطهای چند نفره گرفته تا خیلی چیزای متفاوت دیگه...ـ
این رمان روی اپلیکیشن #باغ_استور منتشر میشه اما شما اینجا میتونید پارت به پارت هم بخونید👇💗👇💗
https://t.me/saraa_novell/31840