#۱۹۲
#رمان_روژیار
نگاهی به مسیر پیش رومون کردم و گقتم
+...مگه نمیریم خونه؟
-...نه الان حوصله ی خونه رو ندارم بریم یجای دنج یکم حال و هوامون عوض شه
باهاش موافق بودم برای همین مخالفتی نکردم
رسیدیم همون جای مدنظر نیک....
همون جایی که اوایل اشنایی باهم اومده بودیم....
الان واقعا به آرامش اینجا احتیاج داشتم....
بی حرف پیاده شدیم و وارد یکی از الاچیق های خالی شدیم
پاچه ی شلوارمو بالا زدم
پامو داخل آبی که اززیر پامون رد میشد کردم و زیرلب گفتم
"...آخیش..."
خنکی آب حرارتمو کمتر کرد
نیک کنارم نشست و گفت
-...حس عجیبی دارم
سرمو روی شونش گذاشتم و گفتم
+...منم
-...تهه این داستان قرار نیست چیز خوبی بشنویم
+...میدونم
سرمو بلند کردم و بهش نگاه کردم
به چهره ای که بیشتراز جونم میخواستمش
هردومون میدونستیم تهه ذهنمون چی میگذره....
نگاهم روی چشماش ثابت شد
چشماش از همیشه نگران تر بود....
اروم گفت
-...ازت نمیخوام بهم قولی بدی ففط ازت میخوام تهش هرچی که بود هرحسی که داشتی باهام روراست باشی....قبوله؟
مثل خودش گفتم
+...قبوله
نیک نگاهی به اطرافمون کرد دستاشو قاب صورتم کردو لبمو بوسید
بوسه ای که همه ی حسی که به نیک داشتم رو تشدید کرد
خیلی زودقبل ازاینکه کسی ببینتمون ازم جدا شد
تانیمهای شب همونجا بودیم
صدای آب و مرور خاطرات گذشته حالمو بهتر کرد
به ساتیار زنگ زدیم گفت وضعیت پدرش فعلا ثابت شده
قرار شدبه خواست خودش فردا بریم پیشش تا حرفاشو کامل کنه
وقتی برگشتیم خونه تاخود صبح نیک بغلم کردو خوابیدیم
حتی یلحظه هم ازم جدا نشد
مجبور بودم صبح برم شرکت....
چون هنوز به این کاراحتیاج داشتم
نیک گفت بعد ساعت کاری میاددنبالم که بریم بیمارستان
این رمان کامل شده دوستان. فایل کاملش روی اپلیکیشن #باغ_استور موجوده کافیه برنامه رو نصب کنید و رمان روژیار رو سرچ کنید👇👇 رمان اونجا کامله 💗
نسخه ی بدون #سانسور روی اپ باغ استور موجوده
https://t.me/BaghStore_app/993
اگر گوشی #اپل دارید کافیه برنامه باغ استور رو از اپل استور دانلود کنید و طبق راهنمای زیر نصب و راه اندازی کنید 👇👇👇
https://t.me/BaghStore_app/709
#رمان_روژیار
نگاهی به مسیر پیش رومون کردم و گقتم
+...مگه نمیریم خونه؟
-...نه الان حوصله ی خونه رو ندارم بریم یجای دنج یکم حال و هوامون عوض شه
باهاش موافق بودم برای همین مخالفتی نکردم
رسیدیم همون جای مدنظر نیک....
همون جایی که اوایل اشنایی باهم اومده بودیم....
الان واقعا به آرامش اینجا احتیاج داشتم....
بی حرف پیاده شدیم و وارد یکی از الاچیق های خالی شدیم
پاچه ی شلوارمو بالا زدم
پامو داخل آبی که اززیر پامون رد میشد کردم و زیرلب گفتم
"...آخیش..."
خنکی آب حرارتمو کمتر کرد
نیک کنارم نشست و گفت
-...حس عجیبی دارم
سرمو روی شونش گذاشتم و گفتم
+...منم
-...تهه این داستان قرار نیست چیز خوبی بشنویم
+...میدونم
سرمو بلند کردم و بهش نگاه کردم
به چهره ای که بیشتراز جونم میخواستمش
هردومون میدونستیم تهه ذهنمون چی میگذره....
نگاهم روی چشماش ثابت شد
چشماش از همیشه نگران تر بود....
اروم گفت
-...ازت نمیخوام بهم قولی بدی ففط ازت میخوام تهش هرچی که بود هرحسی که داشتی باهام روراست باشی....قبوله؟
مثل خودش گفتم
+...قبوله
نیک نگاهی به اطرافمون کرد دستاشو قاب صورتم کردو لبمو بوسید
بوسه ای که همه ی حسی که به نیک داشتم رو تشدید کرد
خیلی زودقبل ازاینکه کسی ببینتمون ازم جدا شد
تانیمهای شب همونجا بودیم
صدای آب و مرور خاطرات گذشته حالمو بهتر کرد
به ساتیار زنگ زدیم گفت وضعیت پدرش فعلا ثابت شده
قرار شدبه خواست خودش فردا بریم پیشش تا حرفاشو کامل کنه
وقتی برگشتیم خونه تاخود صبح نیک بغلم کردو خوابیدیم
حتی یلحظه هم ازم جدا نشد
مجبور بودم صبح برم شرکت....
چون هنوز به این کاراحتیاج داشتم
نیک گفت بعد ساعت کاری میاددنبالم که بریم بیمارستان
این رمان کامل شده دوستان. فایل کاملش روی اپلیکیشن #باغ_استور موجوده کافیه برنامه رو نصب کنید و رمان روژیار رو سرچ کنید👇👇 رمان اونجا کامله 💗
نسخه ی بدون #سانسور روی اپ باغ استور موجوده
https://t.me/BaghStore_app/993
اگر گوشی #اپل دارید کافیه برنامه باغ استور رو از اپل استور دانلود کنید و طبق راهنمای زیر نصب و راه اندازی کنید 👇👇👇
https://t.me/BaghStore_app/709