#۱۸۹
#رمان_روژیار
حرفش مثل ناقوس توسرم تکرار شد
لاله....
دخترلاله....
من...دخترلاله ام....
صداهای دورم محوشد اتاق دور سرم چرخید و آخرین چیزی که یادمه تصویره نیکسام وقتی خیز گرقت سمتم بود
باحس خنک شدن صورتم چشمام رو باز کردم چهره ی نگران نیک وساتیار جلوم بود
لبای خشکمو تر کردم و لب زدم آب
ساتیار زودتر به خودش اومد و کمکم کرد یکم آب بخورم
روی یه تخت خوابیده بودم یه اتاق تقریبا نه متری که ففط یه تخت و یه کمد داشت
سرم درد میکرد چشمامو بستم و حرفای بابای ساتیار یادم اومد
خدای من....
یعنی من دخترلاله ام ولی مارال منو بزرگ کرده...پس چی به سر لاله اومده؟
زندست یا مرده؟
چشمام بسته بود و اشک از بین پلکای بستم میریخت
نمیدونستم براخودم گریه کنم
برای لاله گریه کنم یا برای مارال....
با حس لمس صورتم چشمامو باز کردم
نیک کنارم لبه ی تخت نشسته بود سرانگشتشو روی صورتم کشیدو گفت
-...بیا بغلم
چقدر به همین جمله ی دوکلمه ای احتیاج داشتم...
یه سروم تودستم بود نیک کمکم کرد بلند شم ساتیار از اتاق رفت بیرون و تنهامون گذاشت
با چشمام اشکی نگاش کردم و گفتم
+...نیک من واقعا کی ام؟
صورت جدیش رد کمرنگی از لبخند به خودش گرفت و گفت
-...توقرار نیست تبدیل به آدم جدیدی بشی....فقط چند نفر به آدمای دورت اضاف میشن....همین...نترس....هیچی قرار نیست عوض شه
سرموروی شونش گذاشتم و هق هقم اوج گرفت....
تمام لحظهای زندگیم از جلوی چشمم گذاشت شایداز اول توتقدیر من تنهایی بوده بی پدرمادر بزرگ شدن بوده
نیک بغلم کرده بودو زیر لب باهام حرف میزد
حرفایی که آرومم میکرد امادرد دلمو کم نمیکرد
یکم آرومتر شده بودم که در اتاق باز شد
این رمان کامل شده دوستان. فایل کاملش روی اپلیکیشن #باغ_استور موجوده کافیه برنامه رو نصب کنید و رمان روژیار رو سرچ کنید👇👇 رمان اونجا کامله 💗
نسخه ی بدون #سانسور روی اپ باغ استور موجوده
https://t.me/BaghStore_app/993
اگر گوشی #اپل دارید کافیه برنامه باغ استور رو از اپل استور دانلود کنید و طبق راهنمای زیر نصب و راه اندازی کنید 👇👇👇
https://t.me/BaghStore_app/709
#رمان_روژیار
حرفش مثل ناقوس توسرم تکرار شد
لاله....
دخترلاله....
من...دخترلاله ام....
صداهای دورم محوشد اتاق دور سرم چرخید و آخرین چیزی که یادمه تصویره نیکسام وقتی خیز گرقت سمتم بود
باحس خنک شدن صورتم چشمام رو باز کردم چهره ی نگران نیک وساتیار جلوم بود
لبای خشکمو تر کردم و لب زدم آب
ساتیار زودتر به خودش اومد و کمکم کرد یکم آب بخورم
روی یه تخت خوابیده بودم یه اتاق تقریبا نه متری که ففط یه تخت و یه کمد داشت
سرم درد میکرد چشمامو بستم و حرفای بابای ساتیار یادم اومد
خدای من....
یعنی من دخترلاله ام ولی مارال منو بزرگ کرده...پس چی به سر لاله اومده؟
زندست یا مرده؟
چشمام بسته بود و اشک از بین پلکای بستم میریخت
نمیدونستم براخودم گریه کنم
برای لاله گریه کنم یا برای مارال....
با حس لمس صورتم چشمامو باز کردم
نیک کنارم لبه ی تخت نشسته بود سرانگشتشو روی صورتم کشیدو گفت
-...بیا بغلم
چقدر به همین جمله ی دوکلمه ای احتیاج داشتم...
یه سروم تودستم بود نیک کمکم کرد بلند شم ساتیار از اتاق رفت بیرون و تنهامون گذاشت
با چشمام اشکی نگاش کردم و گفتم
+...نیک من واقعا کی ام؟
صورت جدیش رد کمرنگی از لبخند به خودش گرفت و گفت
-...توقرار نیست تبدیل به آدم جدیدی بشی....فقط چند نفر به آدمای دورت اضاف میشن....همین...نترس....هیچی قرار نیست عوض شه
سرموروی شونش گذاشتم و هق هقم اوج گرفت....
تمام لحظهای زندگیم از جلوی چشمم گذاشت شایداز اول توتقدیر من تنهایی بوده بی پدرمادر بزرگ شدن بوده
نیک بغلم کرده بودو زیر لب باهام حرف میزد
حرفایی که آرومم میکرد امادرد دلمو کم نمیکرد
یکم آرومتر شده بودم که در اتاق باز شد
این رمان کامل شده دوستان. فایل کاملش روی اپلیکیشن #باغ_استور موجوده کافیه برنامه رو نصب کنید و رمان روژیار رو سرچ کنید👇👇 رمان اونجا کامله 💗
نسخه ی بدون #سانسور روی اپ باغ استور موجوده
https://t.me/BaghStore_app/993
اگر گوشی #اپل دارید کافیه برنامه باغ استور رو از اپل استور دانلود کنید و طبق راهنمای زیر نصب و راه اندازی کنید 👇👇👇
https://t.me/BaghStore_app/709